دریغ بزرگ نسل ما، حال دلمان بود وهست. ما که به تیغ تیز ری
دریغ بزرگ نسل ما، حال دلمان بود وهست. ما که به تیغ تیز ریا و دروغ و فریب، باورهای دل ساده کودکی مان را ذبح کردند و گرفتند، و هیچکس نبود پیامبری راستگو شود و آیین تازه ای برایمان بیاورد که بی خدا نمانیم در این بیابان سکوت. ما که در بزنگاه های دلهره تنها ماندیم و اعجازی از هیچ مکتبی به دادمان نرسید. شب ها در دلمان روضه خواندند و گریه نکردیم، که ایمان آورده بودیم به جاودانگی درد. و ظهرها قبیله رویاهایمان را سر بریدند پیش چشممان، و دم نزدیم، که دانسته بودیم هر دوسوی این بیابان تنها شمشیر آخته چشم به راه است. بس سرگردان ماندیم در شنزارهای بیکسی، کشتی شکسته شدیم و به هر تخته پاره ای چنگ زدیم تا دیرتر غرق شویم، و ندیدیم نهنگ جنون چه بی صدا تماممان را بلعید.
تنهامانده های ساعتهای سرد ما بودیم، قومی که نجنگید و شکست خورد و مرثیه خوان نداشت و تمام شد. قوم بی نبی، که ایمانش را دزدیدند، و کسی به تیمارشان نیامد وقتی دیوارهای "شرایط" قفس دل تنگشان بود. ما که غبطه خوردیم به حال پسرک شوریده در میانه میدان عزا، که بر کتف خود زنجیر می کوبید و هروله می کرد و مومن بود خدا دارد نگاهش میکند. ما را کسی نگاه نکرد، پس ساکت ماندیم و به صدای پیرشدن خود گوش کردیم، بی طبل و بی نوحه و بی بیرق و علم.
همین....
تنهامانده های ساعتهای سرد ما بودیم، قومی که نجنگید و شکست خورد و مرثیه خوان نداشت و تمام شد. قوم بی نبی، که ایمانش را دزدیدند، و کسی به تیمارشان نیامد وقتی دیوارهای "شرایط" قفس دل تنگشان بود. ما که غبطه خوردیم به حال پسرک شوریده در میانه میدان عزا، که بر کتف خود زنجیر می کوبید و هروله می کرد و مومن بود خدا دارد نگاهش میکند. ما را کسی نگاه نکرد، پس ساکت ماندیم و به صدای پیرشدن خود گوش کردیم، بی طبل و بی نوحه و بی بیرق و علم.
همین....
۱۱۵.۷k
۰۷ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.