با دل تنگ من از تنگ شکر هیچ مگوی

با دل تنگ من از تنگ شکر هیچ مگوی
چون ترا از دل من نیست خبر هیچ مگوی

چند گویی که: حدیث تو به زر نیک شود؟
روی زرین مرا بین وز زر هیچ مگوی

پیش قند دهن پسته مثال تو ز شرم
چون نبات ار بگذارد ز شکر هیچ مگوی

هر دمی قصه ما را چه ز سر میگیری؟
جان چو در پای تو کردیم ز سر هیچ مگوی

از دهان تو به یک بوسه چو خرسند شدیم
زان دهن جز سخن بوسه دگر هیچ مگوی

من بی‌سود چه گرد تو توانم گشتن؟
گر کمر گرد تو گردد ز کمر هیچ مگوی

سینه کریمی از عشق تو گر ناله کند
ناوکت را سپرست و بس پر هیچ مگوی...
#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

همچو دیو بگریزی،چون زمردت پرسمگر تو مردمی،بالله،خود چه مردمس...

مکن از برم جدایی،مرو از کنارم امشبکه نمی شکیبد از تو دل بی ق...

حاشا! که جز هوای تو باشد هوس مرایا پیش دل گذار کند جز تو کس ...

منم غریب دیار تو، ای غریب‌ نوازدمی به حال غریب دیار خود پردا...

همچو من وصل تو را هیچ سزاواری هست؟یا چو من هجر تو را هیچ گرف...

دی به رهش فکنده‌ام طفل سرشک دیده رادر کف دایه داده‌ام کودک ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط