🍁نمیفهمی نمی فهمم🍁
سر به سودای تو دارم که طوفان را نمی فهمم
آتش عشق تو در جان موج دریا را نمی فهمم
تو آن لیلای فردایی شب ما را نمی فهمی
من آن دیوانه شبگرد که فردا را نمی فهمم
تو چشمانت مرا سوزاند و خاکسترم حالا
شدم مجنون سرگردان که صحرا را نمی فهمم
تو حال یوسف کنعان عزیز مصر نمی فهمی
من آن کورم ز عشق تو زلیخا را نمی فهمم
شراب کهنه را لاجرعه بالا میروم یکسر
شراب کهنه ساقی و مستی را نمی فهمم
تو آغاز و تو پایان من هستی و عزیز دل
شدم عاشق غرور تلخ بیجا را نمی فهمم
#محمد_خوش_بین
آتش عشق تو در جان موج دریا را نمی فهمم
تو آن لیلای فردایی شب ما را نمی فهمی
من آن دیوانه شبگرد که فردا را نمی فهمم
تو چشمانت مرا سوزاند و خاکسترم حالا
شدم مجنون سرگردان که صحرا را نمی فهمم
تو حال یوسف کنعان عزیز مصر نمی فهمی
من آن کورم ز عشق تو زلیخا را نمی فهمم
شراب کهنه را لاجرعه بالا میروم یکسر
شراب کهنه ساقی و مستی را نمی فهمم
تو آغاز و تو پایان من هستی و عزیز دل
شدم عاشق غرور تلخ بیجا را نمی فهمم
#محمد_خوش_بین
۱۶.۹k
۲۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.