🍁لشگر زیبایی🍁
ابرقدرت ترین چشم جهان را داشتی در سر
طمع کردی به نفت قرمز این قلب پهناور!
برای من که مردی پارسی هستم کمی زشت است
شروع سومین جنگ جهان با چشم یک دختر...
به روي پلک هایش لشکر سرباز مشکی پوش
که هر یک توی دستش یک سلاح سرد یک خنجر
سپاهی اینچنین را او فقط در صورتش دارد
مهماتی دگر هم هست قطعاً در ته سنگر...
درون پیرهن عطری که اشکم را درآورده ست
خودم هم مانده ام عطر است این یا گاز اشک آور؟
برای جنگ باید سمت دشمن رفت پس هرچه
به من نزدیکتر...نزدیکتر...نزدیکتر...بهتر!
و من تنها سلاحم طبع شعرم بود و او فهمید
وحالا اضطراب افتاده قطعاً بین آن لشکر...
غزل برداشتم شلیک کردم بیت پشت بیت
اَدِر چشمان نازت را الا یا ایها الدلبر...
"ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم
پری رویی و مه پیکر،سمن بویی و سیمین بر"
سپاهش ریخت بر هم لشکرش آواره شد آمد
به سمت خاکریز شانه ام با چشم هایی تر
و دستم را گرفت و خیره شد بر چشم های من
و حالا پادشاهی میکنم من بر دو تا کشور...
#محمد_خوش_بین
طمع کردی به نفت قرمز این قلب پهناور!
برای من که مردی پارسی هستم کمی زشت است
شروع سومین جنگ جهان با چشم یک دختر...
به روي پلک هایش لشکر سرباز مشکی پوش
که هر یک توی دستش یک سلاح سرد یک خنجر
سپاهی اینچنین را او فقط در صورتش دارد
مهماتی دگر هم هست قطعاً در ته سنگر...
درون پیرهن عطری که اشکم را درآورده ست
خودم هم مانده ام عطر است این یا گاز اشک آور؟
برای جنگ باید سمت دشمن رفت پس هرچه
به من نزدیکتر...نزدیکتر...نزدیکتر...بهتر!
و من تنها سلاحم طبع شعرم بود و او فهمید
وحالا اضطراب افتاده قطعاً بین آن لشکر...
غزل برداشتم شلیک کردم بیت پشت بیت
اَدِر چشمان نازت را الا یا ایها الدلبر...
"ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم
پری رویی و مه پیکر،سمن بویی و سیمین بر"
سپاهش ریخت بر هم لشکرش آواره شد آمد
به سمت خاکریز شانه ام با چشم هایی تر
و دستم را گرفت و خیره شد بر چشم های من
و حالا پادشاهی میکنم من بر دو تا کشور...
#محمد_خوش_بین
۸.۸k
۲۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.