پارتپنجم

پارت:پنجم

از دید ات
معلوم نیست باز چه نقشه‌ای توی اون کلش داره اه
ویو بعد کلاس زنگ تفریح
رفتم پیش جویی اصلا نتونستم باهاش حرف بزنم رفتم و کل ماجرا رو بهش گفتم

جویی:پشمام ببینم راست میگییی تو الان خواهر تهیونگییی

ات:آره.....ولی همچین هم خوشحال نیستم

جویی:بیخیال ات تهیونگ اونقدرا هم بد نیست تا جایی که من میشناسمش باهات کار میاد باهات خوب میشه فکر نکن همین جور میمونه

ات:امیدوارم...

جویی:حالا اینا رو ولش بیت بریم یه چیزی بخوریم

ات:بریمم
توی راه تهیونگ رو دیدم که با یه پوزخند داشت از کنارم رد میشد اه‌ خیلی رو مخمه این پسر اگر آدمم بخواد باهاش خوب باشه خودش نمیزاره
رفتیم با جویی یه چیزی خوردیم و زنگ خورد داشتیم میرفتیم سر کلاسمون و از جلوی دفتر معلما رد میشدیم که آقای کیم صدام زد

آقای کیم:ات

ات:بله

آقای کیم:بیا اینجا کارت دارم

ات:چشم
ترسیدم همش فکر میکردم نکنه کار اشتباهی کردم و خودم خبر ندارم با استرس وارد دفتر شدم که آقای کیم گفت

آقای کیم:ات این دانش آموزه جدیده و توی کلاس شماست میشه ببریش تو کلاس و زنگ تفریح بهش مدرسه رو نشون بدی

ات:آره حتما از این طرف بیا...

کای:کای اسمم کایه

ات:آها مرسی که گفتی کای بیا دنبالم
با کای رفتیم سر کلاس و اون میز پشت من نشست که خالی بود
معلوم بود بچه درس خونی بود

ویو زنگ تفریح
از دید کای
از دختره خوشم اومد بنظر دختر خوبی میومد ولی من حتی اسمشم نمیدونستم پشتش بهم بود با دستم به شونش زدم که برگشت

کای:میتونم بپرسم اسمتون چیه؟

ات:اوه آره من خودمو معرفی نکردم من کیم اتم

کای:خوشبختم منم لی کای انگار قرار بود این زنگ بهم مدرسه رو نشون بدی درسته

ات:راست میگی پس دنبالم بیا

از دید تهیونگ
به دانش آموز جدید اومده انگار قرار با ات خیلی صمیمی بشه پس برای دو تاشون باید یه نقشه هایی بکشم قرار خوشبگذره(پوزخند)

از دید ات
همون جور که داشتم به کای مدرسه رو نشون میدادم تهیونگ رو دیدم که تنها یه جا نشسته داره مثل دیوونه ها پوزخند میزنه قیافش خیلی ترسناک شده بود تصمیم گرفتم به کای بگم عجب بچه‌ی شریه‌

ات:کای

کای:جونم

ات:اوه‌..اونو اونجا میبینی(اشاره به تهیونگ)اون تهیونگه یه جورایی قلدر مدرسه خواستم بهت بگم که حواست به خودتت باشه!

کای:تهیونگ؟کیم تهیونگ

ات:آره...میشناسیش

کای:آره یه مدت باهم دوست بودیم الانم که دشمنیم(اینو آروم گفت)

ات:اوه واقعا عالیه فقط بعدش چیزی گفتی

کای:نه نه چیزی نگفتم ات مرسی از کمکت تو دیگه میتونی بری من خودم بقیه جاها رو میبینم

اینم پارت جدید میدونم خیلی دیر میزارم ببخشید
دیدگاه ها (۵۸)

پارت:چهارماز دید ات آقای کیم رفت خیلی خوشحال بودم بدو بدو رف...

پارت:سوماز دید پدر تهیونگداشتم فکر میکردم که ات رو به سرپرست...

و تهیونگ سوار ماشین میشه و اب و مسکن رو بهت میده تهیونگ: بیا...

[love triangle][مثلث عشقی] P3راوی: کلاس...

پارت ۲....:)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط