نه بابا خندونیم

نه بابا خندونیم ...

انگار ما دیوونه ایم بشینیم غروب دوشنبه به این فکر کنیم که یعنی الان حواسش هست لباس گرم بپوشه یا باز سرما میخوره و کسی نیست مراقبش باشه ...

نکنه سردرد داشته باشه یا دلش قدم زدن بخواد و کسی نباشه کنارش ...

نکنه کسی نباشه براش بمیره ...

اوه ، نکنه کسی باشه کنارش ؟

نکنه کسی باشه بمیره براش از ما هم قشنگ تر ؟

نکنه یادش رفته باشه ما رو ؟

نه بابا ، دیوونه نیستیم که از این فکرا کنیم تنگ غروبی ...

بله ، یه ذره چشمامون میسوزه ، آب ازش میاد که اونم حساسیت فصلیه ...

حساسیت داریم به چهارفصل سال ، بعد رفتنِ کسی که مثل هیچکس نبود ...
دیدگاه ها (۸)

چرا همیشه به آدم‌ها اجازه داده‌ام با من مثل غارشان رفتار کنن...

عیبی نداره اگه حرف زیادی با آدمای اطرافت نداری ... عیبی ندار...

چقدر دوست دارم عاشقانه ی تازه ای بگویم ...چقدر دلتنگم برای ن...

می دونی چیه ...کاشکی من بهار بودم.به من که می رسیدی ، زیبا م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط