وقتی ازت متنفر بود...
وقتی ازت متنفر بود...
پارت سی و پنجم (آخر)
ویو بورام
کوک منو رسوند رفتیم بالا که...
دیدم لیا داره گریه میکنه با دو رفتم سمتش
+ل،لیا چی...
هنوز حرفم کامل نشده بود که چشمم خورد به دکتر هایی که دارن به ته شوک میدن
+ته،تهیونگ (گریه)
+نه نه جین تروخدا یه کاری کن تهیونگ ...که سیاهی
ویو کوک
بورام بیهوش شد پرستار ها اومدن و بورام رو بردن تو اتاق بهش سرم وصل کردند
پرش زمانی
بورام
چشمام رو باز کردم چشمم خورد به کوک
+ک،کوک
@جانم بگو
+تهی،تهیونگ حالش چ,چه طوره ؟!
@به بخش منتقلش کردند ولی ...
+و،ولی چی؟!
@هنوز معلوم نیست کی بهوش میاد
+م،میشه ببینمش ؟!
@اره آره
کوک براید استایل بغلم کرد
+کو،کوک بزارم پایین
@نه خیر تو الان حالت خوب نیست
کوک منو تا اونجا برد بعد از راضی کردن دکتر ها رفتم داخل کنار تخت تهیونگ نشستم
+تهیونگا ...ببخشید اگر ،اگر اذیتت کردم تروخدا برگرد
دلم میخواد بازم بهم لبخند بزنی
دلم برات تنگ شده برای صدات برای خنده هات برای شوخی کردن هات برای بغل هات برای حرف های دلگرم کنندت
دلم برات تنگ شده
پرش زمانی به یک ماه بعد
ویو بورام
الان یک ماه هست تهیونگ بهوش نیامده
دیگه جونی برام نمونده بود یک ماهه خونه نرفتم هرچی بچه ها اصرار میکردند من قبول نمیکردم
+تهیونگا ...نمیخوای بیدار بشی ؟!(آروم) دیگه نمیتونم تحمل کنم (بغض و آروم کلا حرف های بورام اینجوری هست)
+میخوام بخوابم ...حالم بده ... بیدار شو تهیونگا دلم برات تنگ شده
دستم رو دست تهیونگ بود که احساس کردم. یکنفر سرفه کرد سرم روی سینه تهیونگ بود
+جین هیونگ گفتم که نمیام برو
_بو،بورام
سرم رو از روی سینه تهیونگ بلند کردم
+تهیونگگگ
تهیونگ رو بغلم کردم
+دلم برات تنگ شده بود
_خنده) منم
دکتر اومد و بعد از معاینه گفت میتونه مرخص بشه
تهیونگ سعی کرد بلند بشه اما نمیتونست هیچ کدوم از بچه ها هم نبودن به بدبختی از زیر بغل گرفتمش و بلندش کردم سوار ماشین شدیم بعد از پنج مین رسیدیم به خونه پیاده شدیم و دوباره آروم کمکش کردم راه بره وارد خونه شدیم که تهیونگ رفت دوش بگیره منم به غذا درست کردم و روی میز ظرف ها رو گذاشتم باد از بیست مین تهیونگ اومد بیرون و سر میز غذا نشست
_حتما خسته شده بودی
+خیلی
بعد از غذا رفتم یه دوش گرفتم و اومدم رو تخت دراز کشیدم که تهیونگ هم اومد دراز کشید و از پشت بغلم کرد
_هومم دلم برای بوی تنت تنگ شده بود
+منم
_قول میدم تو فرصت بهتر یه جشن عروسی دیگه بگیرم
+نمیخواد این دفعه دیگه له میشی
+_😂
...+
بقیه تو کامنت
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#TAEHYUNG#fake
پارت سی و پنجم (آخر)
ویو بورام
کوک منو رسوند رفتیم بالا که...
دیدم لیا داره گریه میکنه با دو رفتم سمتش
+ل،لیا چی...
هنوز حرفم کامل نشده بود که چشمم خورد به دکتر هایی که دارن به ته شوک میدن
+ته،تهیونگ (گریه)
+نه نه جین تروخدا یه کاری کن تهیونگ ...که سیاهی
ویو کوک
بورام بیهوش شد پرستار ها اومدن و بورام رو بردن تو اتاق بهش سرم وصل کردند
پرش زمانی
بورام
چشمام رو باز کردم چشمم خورد به کوک
+ک،کوک
@جانم بگو
+تهی،تهیونگ حالش چ,چه طوره ؟!
@به بخش منتقلش کردند ولی ...
+و،ولی چی؟!
@هنوز معلوم نیست کی بهوش میاد
+م،میشه ببینمش ؟!
@اره آره
کوک براید استایل بغلم کرد
+کو،کوک بزارم پایین
@نه خیر تو الان حالت خوب نیست
کوک منو تا اونجا برد بعد از راضی کردن دکتر ها رفتم داخل کنار تخت تهیونگ نشستم
+تهیونگا ...ببخشید اگر ،اگر اذیتت کردم تروخدا برگرد
دلم میخواد بازم بهم لبخند بزنی
دلم برات تنگ شده برای صدات برای خنده هات برای شوخی کردن هات برای بغل هات برای حرف های دلگرم کنندت
دلم برات تنگ شده
پرش زمانی به یک ماه بعد
ویو بورام
الان یک ماه هست تهیونگ بهوش نیامده
دیگه جونی برام نمونده بود یک ماهه خونه نرفتم هرچی بچه ها اصرار میکردند من قبول نمیکردم
+تهیونگا ...نمیخوای بیدار بشی ؟!(آروم) دیگه نمیتونم تحمل کنم (بغض و آروم کلا حرف های بورام اینجوری هست)
+میخوام بخوابم ...حالم بده ... بیدار شو تهیونگا دلم برات تنگ شده
دستم رو دست تهیونگ بود که احساس کردم. یکنفر سرفه کرد سرم روی سینه تهیونگ بود
+جین هیونگ گفتم که نمیام برو
_بو،بورام
سرم رو از روی سینه تهیونگ بلند کردم
+تهیونگگگ
تهیونگ رو بغلم کردم
+دلم برات تنگ شده بود
_خنده) منم
دکتر اومد و بعد از معاینه گفت میتونه مرخص بشه
تهیونگ سعی کرد بلند بشه اما نمیتونست هیچ کدوم از بچه ها هم نبودن به بدبختی از زیر بغل گرفتمش و بلندش کردم سوار ماشین شدیم بعد از پنج مین رسیدیم به خونه پیاده شدیم و دوباره آروم کمکش کردم راه بره وارد خونه شدیم که تهیونگ رفت دوش بگیره منم به غذا درست کردم و روی میز ظرف ها رو گذاشتم باد از بیست مین تهیونگ اومد بیرون و سر میز غذا نشست
_حتما خسته شده بودی
+خیلی
بعد از غذا رفتم یه دوش گرفتم و اومدم رو تخت دراز کشیدم که تهیونگ هم اومد دراز کشید و از پشت بغلم کرد
_هومم دلم برای بوی تنت تنگ شده بود
+منم
_قول میدم تو فرصت بهتر یه جشن عروسی دیگه بگیرم
+نمیخواد این دفعه دیگه له میشی
+_😂
...+
بقیه تو کامنت
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#TAEHYUNG#fake
۹.۲k
۱۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.