پارت سه
پارت سه
قسمت ²
تو انسانی من زیر افتاب پودر میشم اندرستن؟!
ا.ت:اندرستن حالا چه غلطی بکنیم
جیمین:تو میتونی منو همینجا همینجوری رها کنی تا بمیرم
ا.ت:حرفشم نزن یعنی صبر کن چرا اینقد نگرانتم
جیمین :نمیدونم شاید چون... ولش کن
بلند شو برو
ا.ت:گمشو عمرا ولت کنم
ا.ت به دور ورش نگاه کرد تا ببینه چی میتونی پیدا کنه تا بتونه جیمین سالم برسونه خونه اما هیچی نبود ی نگاه به لباسش کرد
ا.ت تو دلش:اه من دیوونه شدم
مغزش :این تنها راهه
لباسش پاره کرد
جیمین با تعجب نگاش کرد لب زد :داری چه غلطی میکنی میخوای منو اغفال کنی بچه
ا.ت:خفه شو مرتیکه منحرف چرا نگاه میکنی تنها راه
و دامن لباسش که پاره کرده بود انداخت رو جیمین
جیمین:گور خودتو کندی
خواست بلند شه که نور خورشید خورد بهش و احساس سوزش کرد سری اون تیکه پارچه رو کشید رو خودش
به طرز عجیبی این کار ا.ت جواب داد تا جیمین نسوزه
ا.ت:منو ببر خونم دیگه نای راه رفتن ندارم مخصوصا الان که پام زخمی شده کفش ندارممممم
جیمین :منظورت خونه منه دیگه
ا.ت:چی حتی فکرشم نکن ک.... جیغغغ
جیمین اون دامن پاره شده ا.ت رو اوکی کرد رو خودش تا نسوزه و سری ا.ت رو براید استایل بغل کرد
جیمین :خفه شو دختر فلان فلان شده گوشم به فاک رفت
ا.ت با جیغ :منو بزار زمینننننننننننننن
جیمین :نوچ
ا.ت:گفتم منو بزار زمیننننننننن
راوی
جیمین ا.ت رو گذاشت زمین و ی نگاه بهش کرد
اروم اروم شروع کرد به راه رفتن ا.ت با تعجب به جای خالیش خیره شد
خواست راه بیوفته و بره دنبالش که درد بدی تو پاهاش پیچید که باعث شد جیغش بره رو هوا جیمین با ترس برگشت پشت سرش رو نگاه کرد ا.ت رو دید که افتاد روی زمین جیمین با سرعت به سمتش رفت نگران نگاه بهش انداخت
جیمین:حالت خوبه چیشد
ا.ت:پاهام درد میکنه
جیمین سری نگاهی به پاهاش انداخت پای راستش که زخمی شده بود به طرز عجیبی رنگش تغییر کرده بود
جیمین:این زهره
ا.ت بی حال پاسخ داد :چی منظورت چیه
جیمین:وقتی پات زخمی شد چیزی احساس نکردی؟!
ا.ت بازم بی حال جواب داد :مه اونقدر غلیظ بود که هیچی ندیدم
جیمین:پس چطور تا الان متوجه دردت نشده بودی
ا.ت :اونقد ترسیده بودم که....
ادامه دارد
قسمت ²
تو انسانی من زیر افتاب پودر میشم اندرستن؟!
ا.ت:اندرستن حالا چه غلطی بکنیم
جیمین:تو میتونی منو همینجا همینجوری رها کنی تا بمیرم
ا.ت:حرفشم نزن یعنی صبر کن چرا اینقد نگرانتم
جیمین :نمیدونم شاید چون... ولش کن
بلند شو برو
ا.ت:گمشو عمرا ولت کنم
ا.ت به دور ورش نگاه کرد تا ببینه چی میتونی پیدا کنه تا بتونه جیمین سالم برسونه خونه اما هیچی نبود ی نگاه به لباسش کرد
ا.ت تو دلش:اه من دیوونه شدم
مغزش :این تنها راهه
لباسش پاره کرد
جیمین با تعجب نگاش کرد لب زد :داری چه غلطی میکنی میخوای منو اغفال کنی بچه
ا.ت:خفه شو مرتیکه منحرف چرا نگاه میکنی تنها راه
و دامن لباسش که پاره کرده بود انداخت رو جیمین
جیمین:گور خودتو کندی
خواست بلند شه که نور خورشید خورد بهش و احساس سوزش کرد سری اون تیکه پارچه رو کشید رو خودش
به طرز عجیبی این کار ا.ت جواب داد تا جیمین نسوزه
ا.ت:منو ببر خونم دیگه نای راه رفتن ندارم مخصوصا الان که پام زخمی شده کفش ندارممممم
جیمین :منظورت خونه منه دیگه
ا.ت:چی حتی فکرشم نکن ک.... جیغغغ
جیمین اون دامن پاره شده ا.ت رو اوکی کرد رو خودش تا نسوزه و سری ا.ت رو براید استایل بغل کرد
جیمین :خفه شو دختر فلان فلان شده گوشم به فاک رفت
ا.ت با جیغ :منو بزار زمینننننننننننننن
جیمین :نوچ
ا.ت:گفتم منو بزار زمیننننننننن
راوی
جیمین ا.ت رو گذاشت زمین و ی نگاه بهش کرد
اروم اروم شروع کرد به راه رفتن ا.ت با تعجب به جای خالیش خیره شد
خواست راه بیوفته و بره دنبالش که درد بدی تو پاهاش پیچید که باعث شد جیغش بره رو هوا جیمین با ترس برگشت پشت سرش رو نگاه کرد ا.ت رو دید که افتاد روی زمین جیمین با سرعت به سمتش رفت نگران نگاه بهش انداخت
جیمین:حالت خوبه چیشد
ا.ت:پاهام درد میکنه
جیمین سری نگاهی به پاهاش انداخت پای راستش که زخمی شده بود به طرز عجیبی رنگش تغییر کرده بود
جیمین:این زهره
ا.ت بی حال پاسخ داد :چی منظورت چیه
جیمین:وقتی پات زخمی شد چیزی احساس نکردی؟!
ا.ت بازم بی حال جواب داد :مه اونقدر غلیظ بود که هیچی ندیدم
جیمین:پس چطور تا الان متوجه دردت نشده بودی
ا.ت :اونقد ترسیده بودم که....
ادامه دارد
۱۵.۸k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.