پارت سه
پارت سه
قسمت¹
چشمامو بستم و جیغ زدمم وقتی باز کردم چشمامو دیدم خبری از گرگ نیس پشت سرمو نگاه کردم.... جریان چیه ؟! این امکان نداره... اون... اون... اون جیمینه!
اون گرگ با ترس به جیمین نگاه میکرد
جیمین نگاه خشمگینشو از گرگ گرفت به من داد
با ترس بزاق دهنم قورت دادم تو خودم جمع شدم جیمین اروم شروع کرد به سمت من اومدن همینجوری که جیمین میومد جلو من اروم اروم روی زمین خودم به عقب میکشیدم دیگه تقریبا خورشید طلوع کرده بود
همینجوری که به عقب میرفتم و جیمین به سمت من میومد یک دفعه به ی چیز برخورد کردم سری برگشتم پشت سرم نگاه کردم
درخت داری باهم شوخی میکنی درخت اونم الان
والا ملت تو صحنه های رمانتیکشون به دیوار برخورد میکنن من تو همچین موقعیتی به درخت این عادلانه نیستتتتت
(شما فعلا باید نگران جونت باشی تا اینکه نگران این باشی به چی برخورد کردی)
ا.ت:خفه شو
(باش)
برگشتم به جیمین نگاه کردم وایستاده بود به من نگاه میکرد لعنتی خیلی جذابه ولی فعلن باید نگران جونم باشم
جیمین پوزخند صدا داری زد با سرعت به سمتم اومد حقیقتش حس میکنم نیاز به پوشک دارم
همین جور که جیمین با سرعت به سمتم میومد خورشید هم تقریبا در اومد بود
وقتی به من رسید ی دفعه خودشو پرت کرد اون ور تر ناله میکرد
دروغ نباشه نگرانش شدم به هر حال من انسانم احساسات دارم خو
(من ندارم تو داری)
ا.ت:بی احساس دهنت را ببند
راوی
ا.ت اروم به سمت جیمین رفت جیمین از درد به خودش میپیچید ا.ت دستشو گذاشت رو شونش جیمین با نگاه خشمگین بهش نگاه کرد که ا.ت از ترس سری دستشو ورداشت و لب زد
ا.ت:ام....خب راستش یکم نگران...
جیمین پرید وسط حرفش
جیمین:نگران شدی برای چی و برای کی
مگه من همونی نیستم که از دستش فرار میکردی هوم؟!
ا.ت:بزار حرف کامل کنم مرتیکه پوفیوز
خب کجا بودم... ام داشتم میگفتم نگران شده بودم و اینکه ی دفعه چت شد
ا.ت توی دلش:این دیگه چه حسی اخه واقعا برای چی براش باید نگران شم چرا باید دلم براش شور بزنه
جیمین به حرف امد :الان چیجوری برگردم خونه
ا.ت:مشکل چیه برای چی ی دفعه اینجوری شدی
جیمین :من با افتاب میسوزم
ا.ت:افتاب منو هم میسوزنه
جیمین زیر لب :هنوزم مثل اون موقع احمق خودمی
ا.ت:بله چی گفتی من احمقم
جیمین:من که اروم گفتم از کجا شنید
ا.ت:شنوایی منو دست کم نگیر
جیمین :خیلی خب باشه باشه اروم باش
من با تو فرق دارم من خون آشامم و تو انسانی من زیر افتاب پودر میشم اندرستن؟!
ا.ت:اندرستن حالا چه غلطی بکنیم
جیمین:تو میتونی منو همینجا همینجوری رها کنی تا ...
ادامه دارد....
قسمت¹
چشمامو بستم و جیغ زدمم وقتی باز کردم چشمامو دیدم خبری از گرگ نیس پشت سرمو نگاه کردم.... جریان چیه ؟! این امکان نداره... اون... اون... اون جیمینه!
اون گرگ با ترس به جیمین نگاه میکرد
جیمین نگاه خشمگینشو از گرگ گرفت به من داد
با ترس بزاق دهنم قورت دادم تو خودم جمع شدم جیمین اروم شروع کرد به سمت من اومدن همینجوری که جیمین میومد جلو من اروم اروم روی زمین خودم به عقب میکشیدم دیگه تقریبا خورشید طلوع کرده بود
همینجوری که به عقب میرفتم و جیمین به سمت من میومد یک دفعه به ی چیز برخورد کردم سری برگشتم پشت سرم نگاه کردم
درخت داری باهم شوخی میکنی درخت اونم الان
والا ملت تو صحنه های رمانتیکشون به دیوار برخورد میکنن من تو همچین موقعیتی به درخت این عادلانه نیستتتتت
(شما فعلا باید نگران جونت باشی تا اینکه نگران این باشی به چی برخورد کردی)
ا.ت:خفه شو
(باش)
برگشتم به جیمین نگاه کردم وایستاده بود به من نگاه میکرد لعنتی خیلی جذابه ولی فعلن باید نگران جونم باشم
جیمین پوزخند صدا داری زد با سرعت به سمتم اومد حقیقتش حس میکنم نیاز به پوشک دارم
همین جور که جیمین با سرعت به سمتم میومد خورشید هم تقریبا در اومد بود
وقتی به من رسید ی دفعه خودشو پرت کرد اون ور تر ناله میکرد
دروغ نباشه نگرانش شدم به هر حال من انسانم احساسات دارم خو
(من ندارم تو داری)
ا.ت:بی احساس دهنت را ببند
راوی
ا.ت اروم به سمت جیمین رفت جیمین از درد به خودش میپیچید ا.ت دستشو گذاشت رو شونش جیمین با نگاه خشمگین بهش نگاه کرد که ا.ت از ترس سری دستشو ورداشت و لب زد
ا.ت:ام....خب راستش یکم نگران...
جیمین پرید وسط حرفش
جیمین:نگران شدی برای چی و برای کی
مگه من همونی نیستم که از دستش فرار میکردی هوم؟!
ا.ت:بزار حرف کامل کنم مرتیکه پوفیوز
خب کجا بودم... ام داشتم میگفتم نگران شده بودم و اینکه ی دفعه چت شد
ا.ت توی دلش:این دیگه چه حسی اخه واقعا برای چی براش باید نگران شم چرا باید دلم براش شور بزنه
جیمین به حرف امد :الان چیجوری برگردم خونه
ا.ت:مشکل چیه برای چی ی دفعه اینجوری شدی
جیمین :من با افتاب میسوزم
ا.ت:افتاب منو هم میسوزنه
جیمین زیر لب :هنوزم مثل اون موقع احمق خودمی
ا.ت:بله چی گفتی من احمقم
جیمین:من که اروم گفتم از کجا شنید
ا.ت:شنوایی منو دست کم نگیر
جیمین :خیلی خب باشه باشه اروم باش
من با تو فرق دارم من خون آشامم و تو انسانی من زیر افتاب پودر میشم اندرستن؟!
ا.ت:اندرستن حالا چه غلطی بکنیم
جیمین:تو میتونی منو همینجا همینجوری رها کنی تا ...
ادامه دارد....
۱۷.۷k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.