می سوزم از تبی که دماسنج عشق را

می سوزم از تبی که دماسنج عشق را
از هرم خود گداخته زیر زبان من

تشخیص درد من به دل خود حواله کن
آه ای طبیب درد فروش جوان من

نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگان من...
#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

تقویم را معطل پاییز کرده استدر من مرور باغ همیشه بهار تواز ب...

چون هوای نو بهاری در خزان خویش همبا تو گاهی آفتاب و گاه بارا...

خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود… و ماه را ز بلندایش به...

دوشنده زلفون عم اوغلی او قاره گوزلروهجداده ایلمک اولمور اشار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط