عشق...؟ p1
عشق...؟ p1
از زبان ات
با صدای الارم گوشیم از خواب پا شدم تختمو مرتب کردم رفتم w. c کارای لازمو کردم روتین پوستی مخصوصمو کردم اومدم ی میکاپ ک چ عرض کنم ی بالم لب زدم و شلوار بگ با ی تیشرت پوشیدم کیفمو کلاهم و ماسکمو زدم رفتم پارکینگ سوار ماشینم شدم ک راننده گفت
☆حرکت کنیم خانوم ات
+اوهوم تو راه برام ی قهوه بگیر
☆چشم
یادم رفت بگم امروز عکس برداری دارم قراره لنز چشم تبلیغ کنم اونم با ی پسر ک بله جیمین شی و بعد فیلیم برداری دارم بعد قراره رقص تمرین کنم و...... خیلی کار دارم
چند میم بعد
رسیدم کمپانی رفتم اتاق میکاپ و شروع کردن به میکاپ کردنم و درست کردن موهام نیم ساعت گذشته بود ک دوتا پسر اومدن داخل کوک و جیمین بود پا شدم تعظیم کوچیکی کردم و سلام دادم جیمین و کوکم سلام کردن و تعظیم کردن
از زبان کوک
امروز جیمین عکس برداری داره قراره با اون دختر ایدل ک اسمش فک کنم ات هست لنز تبلیغ کنه من با جیمین تو کمپانی بودم کاری نداشتم و تصمیم گرفتم با جیمین برم نگاش کنم رفتم اتاق میکاپ ک دیدم ات اونجاس پا شد تعظیم کرد و سلام داد چشمم خور به چشماش چشمای بزرگ و قهوه ای رنگ خاصی داره اون. واقعا زیباس
از زبان ات
جیمین اومد کنارم نشست و شروع کردن به میکاپ کردن اون و من بعد ۱ساعت تموم شدیم رفتیم اتاق پروو و لباسای مخصوصو که نقره ای رنگ بود پوشیدیم مال جیمین ی شلوار نگره ای و با گت نقره ای و اصلا هیچ لباسی از زیر کتش نپوشیده و تموم سیس پکاش ریخته بیرون منم ی دامن کوتاه نقره ای با ی نیم تنه و با ی کتی ک تا بالای زانوم بود پوشیدم با پاشنه بلند های ک چکمه ای بود کلا نقره ای بود همشون رفتم سر عکس برداری
بعد عکس برداری
عکس برداری تموم شد رفتم لباسامو عوض کردم از بقیه خداحافضی کردم از جیمین و کوک و رفتم سمت اسانسور
از زبان کوک
ات رفت ک چشمم خورد ب گوشیش گوشیش موند اینجا رفتم گوشیشو برداشتم و دویدم سمت اسانسور ک یهو یکی خورد بهم داشت می افتاد ک گرفتمش بدنامون بهم چسبید و فاصله بین صورتامون فقط۱۰سانت بود چشم تو چشم شدیم از چشماش فهمیدم ات هست همینجوری خشکش زده بود ک با صدای جیمین ب خودمون اومدیم زود از هم جدا شدیم ک جیمین گفت
جیمین: اینجا چ خبره؟
_ها چی،،،،، اها اره خانوم ات گوشیتون رو اوردم بدم بهتون
+ممنون منم داشتم میومدم دنبالش
گوشیرو دادم بهش ک رفت جیمین دستشو انداخت دو گردنم و گفت
جیمین: بد جور نگاش میکنی نکنه کراش ردی روش
_نمد شاید
از زبان نویسنده
ات و کوک رفتن ب کار های دیگه شون رسیدن و دیگه شب شد رفتن خونه هاشون کپیدن
#فیک#کوکی#بی#تی#اس
از زبان ات
با صدای الارم گوشیم از خواب پا شدم تختمو مرتب کردم رفتم w. c کارای لازمو کردم روتین پوستی مخصوصمو کردم اومدم ی میکاپ ک چ عرض کنم ی بالم لب زدم و شلوار بگ با ی تیشرت پوشیدم کیفمو کلاهم و ماسکمو زدم رفتم پارکینگ سوار ماشینم شدم ک راننده گفت
☆حرکت کنیم خانوم ات
+اوهوم تو راه برام ی قهوه بگیر
☆چشم
یادم رفت بگم امروز عکس برداری دارم قراره لنز چشم تبلیغ کنم اونم با ی پسر ک بله جیمین شی و بعد فیلیم برداری دارم بعد قراره رقص تمرین کنم و...... خیلی کار دارم
چند میم بعد
رسیدم کمپانی رفتم اتاق میکاپ و شروع کردن به میکاپ کردنم و درست کردن موهام نیم ساعت گذشته بود ک دوتا پسر اومدن داخل کوک و جیمین بود پا شدم تعظیم کوچیکی کردم و سلام دادم جیمین و کوکم سلام کردن و تعظیم کردن
از زبان کوک
امروز جیمین عکس برداری داره قراره با اون دختر ایدل ک اسمش فک کنم ات هست لنز تبلیغ کنه من با جیمین تو کمپانی بودم کاری نداشتم و تصمیم گرفتم با جیمین برم نگاش کنم رفتم اتاق میکاپ ک دیدم ات اونجاس پا شد تعظیم کرد و سلام داد چشمم خور به چشماش چشمای بزرگ و قهوه ای رنگ خاصی داره اون. واقعا زیباس
از زبان ات
جیمین اومد کنارم نشست و شروع کردن به میکاپ کردن اون و من بعد ۱ساعت تموم شدیم رفتیم اتاق پروو و لباسای مخصوصو که نقره ای رنگ بود پوشیدیم مال جیمین ی شلوار نگره ای و با گت نقره ای و اصلا هیچ لباسی از زیر کتش نپوشیده و تموم سیس پکاش ریخته بیرون منم ی دامن کوتاه نقره ای با ی نیم تنه و با ی کتی ک تا بالای زانوم بود پوشیدم با پاشنه بلند های ک چکمه ای بود کلا نقره ای بود همشون رفتم سر عکس برداری
بعد عکس برداری
عکس برداری تموم شد رفتم لباسامو عوض کردم از بقیه خداحافضی کردم از جیمین و کوک و رفتم سمت اسانسور
از زبان کوک
ات رفت ک چشمم خورد ب گوشیش گوشیش موند اینجا رفتم گوشیشو برداشتم و دویدم سمت اسانسور ک یهو یکی خورد بهم داشت می افتاد ک گرفتمش بدنامون بهم چسبید و فاصله بین صورتامون فقط۱۰سانت بود چشم تو چشم شدیم از چشماش فهمیدم ات هست همینجوری خشکش زده بود ک با صدای جیمین ب خودمون اومدیم زود از هم جدا شدیم ک جیمین گفت
جیمین: اینجا چ خبره؟
_ها چی،،،،، اها اره خانوم ات گوشیتون رو اوردم بدم بهتون
+ممنون منم داشتم میومدم دنبالش
گوشیرو دادم بهش ک رفت جیمین دستشو انداخت دو گردنم و گفت
جیمین: بد جور نگاش میکنی نکنه کراش ردی روش
_نمد شاید
از زبان نویسنده
ات و کوک رفتن ب کار های دیگه شون رسیدن و دیگه شب شد رفتن خونه هاشون کپیدن
#فیک#کوکی#بی#تی#اس
۱۱.۸k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.