Part:6
Part:6
ا/ت:شوخی می کنی ؟
کوک:احیانا من با تو شوخی دارم؟
دستی به موهام کشیدم و عصبی از خونه زدم بیرون
قدم میزدم قدم میزدم انقدر راه رفتمکه نفهمیدم کی شب شد
صدای شکمم در آمده بود سمت کافه ای رفتم و وارد کافه شدم
نگاهی داخل کافه کردم
ا/ت:کای(اروم)
خنده ای به لب زدم
و رفتم سمت بهترین دوست دوره دبیرستانم سال دوم خیلی وقت بود از مدرسمون رفته بود
همینطور که صندلیو میکشیدم گفتم
ویو نویسنده
ا/ت:به به پارسار دوست امسال اشنا
کای نگاهی به بالا کرد و سرشو از کتابش برداشت لبخند بزرگی زد
کای:به به چطوری چغندر
ا/ت به صندلی تکیه داد
ا/ت:یا چغندر خودتی ... تو خودت خوبی؟
دستاشو به هم گره داد وگفت
کای:آها سوال با سوال جواب میدی یعنی خوب نیستی چیشده بیب؟
ا/ت:کای... راستش داغونم
کای:چرا؟
مکث کرد و گارون صدا زد
کای:کاپوچینو با کیک خیس
گارسون رفت و نگاهی به ا/ت کرد
کای:بگو؟...
ا/ت:ازدواج کردم...
کای:چی؟
بهت زده نگاه به ا/ت کرد
ا ت:اهوم چند ماهه و الان حاملم
کای:اوه تبریک میگم..
ا/ت:چه تبریکی وقتی شوهرت بچه رو نمیخاد؟
کای:وات؟ برای چی؟
ا/ت:اگه بدونم؟
گارسون خوراکی هارو آورد
کای تشکر کرد
ورو به ا/ت گفت
کای:الان میخای چیکار کنی؟
ا/ت:طلاق.کمکم میکنی؟
کای:من همیشه کمکت میکنم دختر ولی بعدش؟
ا/ت:نمیدونم
کای:......
ا/ت:شوخی می کنی ؟
کوک:احیانا من با تو شوخی دارم؟
دستی به موهام کشیدم و عصبی از خونه زدم بیرون
قدم میزدم قدم میزدم انقدر راه رفتمکه نفهمیدم کی شب شد
صدای شکمم در آمده بود سمت کافه ای رفتم و وارد کافه شدم
نگاهی داخل کافه کردم
ا/ت:کای(اروم)
خنده ای به لب زدم
و رفتم سمت بهترین دوست دوره دبیرستانم سال دوم خیلی وقت بود از مدرسمون رفته بود
همینطور که صندلیو میکشیدم گفتم
ویو نویسنده
ا/ت:به به پارسار دوست امسال اشنا
کای نگاهی به بالا کرد و سرشو از کتابش برداشت لبخند بزرگی زد
کای:به به چطوری چغندر
ا/ت به صندلی تکیه داد
ا/ت:یا چغندر خودتی ... تو خودت خوبی؟
دستاشو به هم گره داد وگفت
کای:آها سوال با سوال جواب میدی یعنی خوب نیستی چیشده بیب؟
ا/ت:کای... راستش داغونم
کای:چرا؟
مکث کرد و گارون صدا زد
کای:کاپوچینو با کیک خیس
گارسون رفت و نگاهی به ا/ت کرد
کای:بگو؟...
ا/ت:ازدواج کردم...
کای:چی؟
بهت زده نگاه به ا/ت کرد
ا ت:اهوم چند ماهه و الان حاملم
کای:اوه تبریک میگم..
ا/ت:چه تبریکی وقتی شوهرت بچه رو نمیخاد؟
کای:وات؟ برای چی؟
ا/ت:اگه بدونم؟
گارسون خوراکی هارو آورد
کای تشکر کرد
ورو به ا/ت گفت
کای:الان میخای چیکار کنی؟
ا/ت:طلاق.کمکم میکنی؟
کای:من همیشه کمکت میکنم دختر ولی بعدش؟
ا/ت:نمیدونم
کای:......
۱۳.۵k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.