گفته بودم شاعرم ، بشنو ولی باور نکن!
گفته بودم شاعرم ، بشنو ولی باور نکن!
لطف کن در شعر من اینبار چادر سر نکن!
بارها لب های تو شعر جدایی را سرود
ساده من بودم که گفتم صبحت دیگرنکن
من که میدانم خدا همبینما حاضر نبود
بیش از این جانا دگر قلب مرا کافر نکن
من به تنهایی به دنبال تو میگردم مدام
پس تو بیش از ایندگرچشمانمن را تر نکن
اشک هایم را ببین ای ماه بی مهری مکن
آسمانِ باورم را تار و بی اختر نکن
تا مگر در کوی تو یک عمر سربازی کنم
یکنفس از خدمت صد سالهام کمتر نکن
من قسم خوردم که شعرم گل کند خورشید وار
چون گل داوودی ام در این چمن پر پر نکن😏
لطف کن در شعر من اینبار چادر سر نکن!
بارها لب های تو شعر جدایی را سرود
ساده من بودم که گفتم صبحت دیگرنکن
من که میدانم خدا همبینما حاضر نبود
بیش از این جانا دگر قلب مرا کافر نکن
من به تنهایی به دنبال تو میگردم مدام
پس تو بیش از ایندگرچشمانمن را تر نکن
اشک هایم را ببین ای ماه بی مهری مکن
آسمانِ باورم را تار و بی اختر نکن
تا مگر در کوی تو یک عمر سربازی کنم
یکنفس از خدمت صد سالهام کمتر نکن
من قسم خوردم که شعرم گل کند خورشید وار
چون گل داوودی ام در این چمن پر پر نکن😏
۲.۳k
۰۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.