بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله الرحمن الرحیم
داستان آموزنده :
مرد فقیری می‌خواست به سفر زیارتی برود. چند سکه طلا داشت که می‌ترسید آن‌ها را از خانه‌اش بدزدند. سکه‌ها را شبانه به خانه حاکم برد که برایش نگه دارد و به او گفت لطفا سکه‌هایم را کنار سکه‌های خودت بگذار تا وقتی از سفر بازگردم. حاکم قبول کرد و سکه‌ها را گرفت و صبح روز بعد مرد فقیر با کاروان زیارتی به راه افتاد. یک سال گذشت و مرد فقیر از سفر برگشت و به سراغ حاکم رفت و گفت: ای حاکم! من بازگشتم، سکه‌ های امانتم را به من پس بده.
حاکم گفت: سکه‌هایت را موش‌های خزانه بلعیدند و سکه‌ای نداری.
مرد فقیر خشمگین شد و گفت: چطور ممکن است؟ چطور می‌شد موش فقط سکه‌های من را بخورد؟
حاکم با عصبانیت دستور داد مرد فقیر را بیرون کنند. و گفت: تو اصلا سکه‌ای به من ندادی برو بیرون.
مرد فقیر به میان بازار رفت و داستانش را برای مردم تعریف کرد. چند نفر به او توصیه کردند به نزد بهلول برود و داستانش را برای او تعریف کند. او به نزد بهلول رفت و همه چیز را برایش تعریف کرد.
بهلول گفت: به خانه‌ات برگرد و غصه نخور. من سکه‌هایت را برایت می‌آورم.
بهلول بلافاصله به خانه حاکم رفت و گفت: ای حاکم! من امروز همه کودکان شهر را برای گردش به صحرا می‌برم. تو هم به فرزندانت اجازه بده برای تفریح با من بیایند.
حاکم اجازه داد و گفت هر سه پسرم را با خود ببر و مراقبشان باش.
غروب شد و بهلول کودکان شهر را از گردش در صحرا به شهر برگرداند و هر کودکی را به خانه والدینش برد و تحویل داد اما بچه‌های حاکم را در خانه خود حبس کرد و در را به روی آن‌ها قفل کرد. شب حاکم که نگران فرزندانش شده‌بود به در خانه بهلول آمد و پرسید بچه‌هایم کجا هستند؟
بهلول گفت بچه‌هایت را خرگوش‌ها خوردند.
حاکم فریاد زد مگر می‌شود بچه‌های دیگران را نخورند و فقط بچه‌های من را بخورند.
بهلول گفت حالا که شده! همانطوری که موش‌ها فقط سکه‌های آن مرد را خوردند و به پول‌ها و سکه‌های تو کاری نداشتند، خرگوش‌ها هم فقط پسران تو را خوردند و به پسران بقیه کاری نداشتند. برو پول مرد فقیر را پس بده تا بچه‌هایت را به تو بازگردانم.
دیدگاه ها (۰)

بسم الله الرحمن الرحیمپاسخ قسمت اول :جوانان ما که از سویی جو...

بسم الله الرحمن الرحیمپاسخ قسمت دوم :ﻫ)- ایران کشور ماست، بس...

بسم الله الرحمن الرحیمپاسخ قسمت چهارم :بدیهی است که اگر حمل...

بسم الله الرحمن الرحیمپاسخ قسمت سوم :اگر مقصود از اسنپ بک ی...

رسم زندگی

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

ترسناک ترین خاطره ی من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط