Devil...
Devil...
پارت سی و دوم
____________________
ویو ا.ت
میشد گفت تقریبا همه کتاب رو خونده بود...در مخفی ناگهان باز شد ...به هوای جک ا.ت سریع بلند شد و یه گوشه نشست ...دستش رو جلوی دهنش گذاشت تا بلکه صدایی ازش نیاد...
صدای سوت یه نفر رو داخل اتاق مخفی میشنید
یکی که هی سوت میزد و راه میرفت ...ولی چرا صدایی ازش در نمیآمد ؟!...
صدای پا هی بهش نزدیک و نزدیک تر میشد ...
با سری که یکدفعه از کنار کتابخانه جلوش قرار گرفت جیغی کشید
_منم منم ...چرا اینجایی؟!
ات:ج،جک...دنبالم کرده بود میخواست من رو بکشه...
_(خنده)...حتی اگر میمردی هم نباید تو این اتاق میامدی
ات:چ،چی!
_انقدر درکش سخته؟؟...به چی حقی وارد این اتاق شدی یادم نمیاد بهت همچین اجازه ایی داده باشم...
ات:ت،تو شیطانی ...
_کی همچین حرفی زده؟!
ات:جک ...اون میگفت میخوای من رو...
_انقدر اسم جک رو نیاررر....اون اصلا تو این عمارت نیست...تو این شهر و کشور نیست چجوری پیش تو بوده؟!...
ات:چرا میخوای من رو بکشی؟!
_جواب من رو بده ...
ات:دارم میگم چرا میخوای من رو بکشییی؟!(داد)
جونگکوک نگاهی ترسناک به ا.ت انداخت ...چونه ا.ت رو تو دستاش گرفت و محکم فشار داد
ات:آخخ...
_برو بیرون تا خودم همینجا قبلت رو در نیاوردم ....
ا.ت رو به گوشی پرت کرد
_گمشو بیروننن...
ا.ت سریع بلند شد و از اتاق مخفی بیرون رفت...از پله ها پایین اومد که جلوش تهیونگ سبز شد ...
ته:خوبی؟!
ات: برو کنار...
سریع وارد اتاق خودش شد ....در رو پشت سرش بست و قفل کرد...
روی زمین نشست ...
ات:چ،چشماش...دوباره رنک قرمز گرفته بود...همون رنگی که وقتی نجاتم داد شده بود...
یکدفعه در باز شد ا.ت سریع بلند شد
ته:ا.ت انگار ترسیدی
ات:د،در قفل بود چجوری اومدی ؟
تهیونگ اشاره ای به کلید روی در کرد
ته:اونور کلید بود...حالا چی شده ؟!
ات:....
ته:بهم اعتماد کن ...
ات:جونگکوک اون...
_فکر نکنم ا.ت نیاز داشته باشه به کسی اعتماد کنه کیم تهیونگ!...
ات: جونگکوک...
_هیونگ برو بیرون ...
ته:باشه اما...جونگکوک یادت هست بهت چی گفتم دیگه ؟!
_اره حالا برو بیرون ...
تهیونگ بیرون رفت...
جونگکوک کمی به ا.ت نزدیک شد
ات:ازم فاصله بگیر...
_نگیرم چیکار میکنی؟!
ات گردنبند صلیبش رو محکم تو دستش گرفت
_اسکلی چیزی هستی؟!...من الان انسانم با این چیزا نه میرم نه ازت دور میشم...در ضمن نمیتونی من رو اونور بفرستی چون اینجا تبعید شدم حالا مثل بچه آدم بندازش...
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#fake#BANGTAN#BTS#ARMY#JUNGKOOK#Jk
پارت سی و دوم
____________________
ویو ا.ت
میشد گفت تقریبا همه کتاب رو خونده بود...در مخفی ناگهان باز شد ...به هوای جک ا.ت سریع بلند شد و یه گوشه نشست ...دستش رو جلوی دهنش گذاشت تا بلکه صدایی ازش نیاد...
صدای سوت یه نفر رو داخل اتاق مخفی میشنید
یکی که هی سوت میزد و راه میرفت ...ولی چرا صدایی ازش در نمیآمد ؟!...
صدای پا هی بهش نزدیک و نزدیک تر میشد ...
با سری که یکدفعه از کنار کتابخانه جلوش قرار گرفت جیغی کشید
_منم منم ...چرا اینجایی؟!
ات:ج،جک...دنبالم کرده بود میخواست من رو بکشه...
_(خنده)...حتی اگر میمردی هم نباید تو این اتاق میامدی
ات:چ،چی!
_انقدر درکش سخته؟؟...به چی حقی وارد این اتاق شدی یادم نمیاد بهت همچین اجازه ایی داده باشم...
ات:ت،تو شیطانی ...
_کی همچین حرفی زده؟!
ات:جک ...اون میگفت میخوای من رو...
_انقدر اسم جک رو نیاررر....اون اصلا تو این عمارت نیست...تو این شهر و کشور نیست چجوری پیش تو بوده؟!...
ات:چرا میخوای من رو بکشی؟!
_جواب من رو بده ...
ات:دارم میگم چرا میخوای من رو بکشییی؟!(داد)
جونگکوک نگاهی ترسناک به ا.ت انداخت ...چونه ا.ت رو تو دستاش گرفت و محکم فشار داد
ات:آخخ...
_برو بیرون تا خودم همینجا قبلت رو در نیاوردم ....
ا.ت رو به گوشی پرت کرد
_گمشو بیروننن...
ا.ت سریع بلند شد و از اتاق مخفی بیرون رفت...از پله ها پایین اومد که جلوش تهیونگ سبز شد ...
ته:خوبی؟!
ات: برو کنار...
سریع وارد اتاق خودش شد ....در رو پشت سرش بست و قفل کرد...
روی زمین نشست ...
ات:چ،چشماش...دوباره رنک قرمز گرفته بود...همون رنگی که وقتی نجاتم داد شده بود...
یکدفعه در باز شد ا.ت سریع بلند شد
ته:ا.ت انگار ترسیدی
ات:د،در قفل بود چجوری اومدی ؟
تهیونگ اشاره ای به کلید روی در کرد
ته:اونور کلید بود...حالا چی شده ؟!
ات:....
ته:بهم اعتماد کن ...
ات:جونگکوک اون...
_فکر نکنم ا.ت نیاز داشته باشه به کسی اعتماد کنه کیم تهیونگ!...
ات: جونگکوک...
_هیونگ برو بیرون ...
ته:باشه اما...جونگکوک یادت هست بهت چی گفتم دیگه ؟!
_اره حالا برو بیرون ...
تهیونگ بیرون رفت...
جونگکوک کمی به ا.ت نزدیک شد
ات:ازم فاصله بگیر...
_نگیرم چیکار میکنی؟!
ات گردنبند صلیبش رو محکم تو دستش گرفت
_اسکلی چیزی هستی؟!...من الان انسانم با این چیزا نه میرم نه ازت دور میشم...در ضمن نمیتونی من رو اونور بفرستی چون اینجا تبعید شدم حالا مثل بچه آدم بندازش...
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#fake#BANGTAN#BTS#ARMY#JUNGKOOK#Jk
۱۹.۳k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.