پرسد «فکر می کنی آن ها که می روند دلشان برای ما هم تنگ می
پرسد «فکر میکنی آنها که میروند دلشان برای ما هم تنگ میشود؟»
میگویم نمیدانم. فکر نمیکنم. اگر قرار بود آنقدر دوستمان داشته باشند که اگر نباشند یا ما نباشیم، دلتنگ ما بشوند که نمیرفتند. پس دوستمان نداشتهاند که رفتهاند و وقتی خودشان با پای خودشان بروند دلشان هم برای ما تنگ نمیشود. حداقل اوایلش به تنها چیزی که فکر نمیکنند ما و دلتنگی برای ماست.
میپرسد بعدها چی؟!
میگویم بعدها هم احتمالا دلشان برای ما تنگ نمیشود، دلشان برای حال خوب خودشان در گذشتهای دور یا برای خاطرات خاصی که داشتهاند تنگ میشود. شاید هم آدمها دلشان برای کسی که بودهاند تنگ میشود.
میگویم نمیدانم. فکر نمیکنم. اگر قرار بود آنقدر دوستمان داشته باشند که اگر نباشند یا ما نباشیم، دلتنگ ما بشوند که نمیرفتند. پس دوستمان نداشتهاند که رفتهاند و وقتی خودشان با پای خودشان بروند دلشان هم برای ما تنگ نمیشود. حداقل اوایلش به تنها چیزی که فکر نمیکنند ما و دلتنگی برای ماست.
میپرسد بعدها چی؟!
میگویم بعدها هم احتمالا دلشان برای ما تنگ نمیشود، دلشان برای حال خوب خودشان در گذشتهای دور یا برای خاطرات خاصی که داشتهاند تنگ میشود. شاید هم آدمها دلشان برای کسی که بودهاند تنگ میشود.
۲.۱k
۱۷ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.