خدایا ؛
خدایا ؛
نمی بینی چقدر بیتابم ؟
نمی بینی چقدر نیاز دارم مراقبم باشی ؟
نمی بینی بدون تو حالم خوب نیست ؟!
که نیستی و بی پناه ، گوشه ی جهانی نشسته و از سایه ها ترسیده ام ،
که نیستی و سایه ها زورشان به من رسیده باز .
کجا را نگاه می کنی که جهان من اینقدر تاریک است ؟
مرا به حال خودم گذاشتی ؟
منی که به تو تکیه داده بودم !
منی که با تو حالم خوب بود ...
دوباره نگاهم کن ، دستانم را بگیر و از محاصره ی درد ها بیرونم بکش ،
کمک کن دوباره قوی باشم ،
دوباره سایه ها را پس بزنم و آفتاب را ببینم ،
من دلم برای نگاه های مهربان تو تنگ شده ،نگاهم کن،خدایا بغلم کن...
نمی بینی چقدر بیتابم ؟
نمی بینی چقدر نیاز دارم مراقبم باشی ؟
نمی بینی بدون تو حالم خوب نیست ؟!
که نیستی و بی پناه ، گوشه ی جهانی نشسته و از سایه ها ترسیده ام ،
که نیستی و سایه ها زورشان به من رسیده باز .
کجا را نگاه می کنی که جهان من اینقدر تاریک است ؟
مرا به حال خودم گذاشتی ؟
منی که به تو تکیه داده بودم !
منی که با تو حالم خوب بود ...
دوباره نگاهم کن ، دستانم را بگیر و از محاصره ی درد ها بیرونم بکش ،
کمک کن دوباره قوی باشم ،
دوباره سایه ها را پس بزنم و آفتاب را ببینم ،
من دلم برای نگاه های مهربان تو تنگ شده ،نگاهم کن،خدایا بغلم کن...
۱۹.۹k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۰