افسانه گل گیس داستان پسری چوپان و دختر کدخدایی است ک عاش
افسانه گل گیس داستان پسری چوپان و دختر کدخدایی است ک عاشق یکدیگرند
ولی کدخدا ب چوپان بها نمیدهد
چوپان هر روز در صحرا برای گوسفندان نی میزده و دختر هم در خانه عاشقانه به نی چوپان گوش میداده تا اینکه یک روز دزد ب گله میزند و دست و پای چوپان را می بندند و نی را می شکنند ولی هر کاری میکنند نمی توانند گله را حرکت دهند
چوپان می گوید گله فقط با صدای نی من حرکت میکند ..
دزدها مجبور می شوند دست های چوپان را باز کنند و چوپان با همان نی شکسته شروع ب نواختن میکند و به وسیله نی با گل گیس صحبت میکند :
گل گیس بووت (بابات)خبر کن گل گیس مینا ب سر کن ،گل گیس گله نِ بُردِن..
و گل گیس پیام چوپان را میفهمد و به مردم آبادی خبر میدهد و گله نجات پیدا میکند ..
بعد از این ماجرا پدر گل گیس با ازدواج آن دو موافقت میکند.
ولی کدخدا ب چوپان بها نمیدهد
چوپان هر روز در صحرا برای گوسفندان نی میزده و دختر هم در خانه عاشقانه به نی چوپان گوش میداده تا اینکه یک روز دزد ب گله میزند و دست و پای چوپان را می بندند و نی را می شکنند ولی هر کاری میکنند نمی توانند گله را حرکت دهند
چوپان می گوید گله فقط با صدای نی من حرکت میکند ..
دزدها مجبور می شوند دست های چوپان را باز کنند و چوپان با همان نی شکسته شروع ب نواختن میکند و به وسیله نی با گل گیس صحبت میکند :
گل گیس بووت (بابات)خبر کن گل گیس مینا ب سر کن ،گل گیس گله نِ بُردِن..
و گل گیس پیام چوپان را میفهمد و به مردم آبادی خبر میدهد و گله نجات پیدا میکند ..
بعد از این ماجرا پدر گل گیس با ازدواج آن دو موافقت میکند.
۱.۰k
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.