تو چه کردی که شدم عاشق دلداده تو

تو چه کردی که شدم عاشق دلداده تو
گشته ام مست و خراباتی میخانه تو

چه نمودی که برفت از بدنم روح وروان
توبسان شمعی ومن سوخته پروانه تو

توچه داشتی به روح ورخ افسونگرخود
که به یک لحظه نظردل شده دیوانه تو

گرچه دیدم هزاران زشت وزیبا به عمر
منظرروی توکردمستم ومستانه تو

عاشقان درره معشوق جامه راچاک دهند
جان را من کنم فدای رخ یکدانه تو
دیدگاه ها (۱۵)

زن طلاییست که عاشق شدنش اجبار استهمچو برگیست که گریان شدنش ا...

غـزل بهـانه می شود، که با تو گفتگو کنمبرای دردِ دل فقط، بـه ...

در خودم گم شده بودم تـو صدایم کردیعـاشقم کـردی و کُشتی و رهـ...

آنکه دائم نفسش حس تو را داشت منماین چنین عشق تو در سینه نگهد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط