تا حالا حس کردی داری خفه میشی
تا حالا حس کردی داری خفه میشی ؟
مثلا یه زن بودی رو صندلی عقب پراید وقتی یه گوریل سعی میکنه از تماس با تو ارضا بشه ؟
یه پسر جوون بیکار بودی که نگرانه دختر موردعلاقهش چیزی رو از منوی کافه انتخاب کنه که از موجودی کارت اون گرونتره ؟
یا مثلا یه پیرمرد بودی تو خونه سالمندان که پنجشنبهها برخلاف بقیه نمیاد به محوطه آسایشگاه چون میدونه هر کسی رو که دلش میخواد ببینه قبل از اون مرده ؟
یه درخت خشک بودی وقتی صدای اره برقی نزدیکو نزدیکتر میشه ؟
ما همهی اینهاییم ...
عجیب نیست که سالهاست خوشحالی جمعی از کشور ما رفته و اینجا نه خوشحالیای مونده و نه جمعی ...
ما فقط مجموعهای از چوبهای سرگردان کوچیکیم که جداجدا در تقلای روی آب موندنیم و هیچکدوم دیگه خاطرهی کشتی باشکوهی که قبل از توفان بودیم رو به یاد نداریم ...
ما ارتعاش بیهودهی ساز یه نوازندهی دورهگرد کوریم که تو کوچهی کرها ویلن میزنه و میخونه : من یه پرندهم آرزو دارم ...
صبور و ناچار ، ما معتادان ملال روزمرهایم . قیمت دلار و خبر مذاکره و شکست قهرمان و مرگ رییسجمهور همه یکسان ناشنیده میمونن ، چون اونقدر مصیبت مرئی سرمون ریخته که کسی سراغ آشغالای زیر تخت نمیره ...
ما مدتهاست لب پرتگاه ایستادیم :
آستانهی یأس جمعی و بامزهس که اینجا میرقصیم ، میخونیم ، عاشق میشیم ، با هم میخوابیم ، درخت میکاریم ، به گربهها اجازه میدیم ازمون برده بسازن و ادامه میدیم و ادامه میدیم و ادامه میدیم ...
ما جادوگرای نامحترمی هستیم که از بیهودگی عصارهی حیات میسازیم ...
بخند
گریه کن
برقص
بخواب
و ادامه بده
این مانیفست زندگی ماست .
با گریه خندیدن
بیبوسه رقصیدن
طاقتآوردن ...
ادامه بده انسان مأیوس خسته ...
مثلا یه زن بودی رو صندلی عقب پراید وقتی یه گوریل سعی میکنه از تماس با تو ارضا بشه ؟
یه پسر جوون بیکار بودی که نگرانه دختر موردعلاقهش چیزی رو از منوی کافه انتخاب کنه که از موجودی کارت اون گرونتره ؟
یا مثلا یه پیرمرد بودی تو خونه سالمندان که پنجشنبهها برخلاف بقیه نمیاد به محوطه آسایشگاه چون میدونه هر کسی رو که دلش میخواد ببینه قبل از اون مرده ؟
یه درخت خشک بودی وقتی صدای اره برقی نزدیکو نزدیکتر میشه ؟
ما همهی اینهاییم ...
عجیب نیست که سالهاست خوشحالی جمعی از کشور ما رفته و اینجا نه خوشحالیای مونده و نه جمعی ...
ما فقط مجموعهای از چوبهای سرگردان کوچیکیم که جداجدا در تقلای روی آب موندنیم و هیچکدوم دیگه خاطرهی کشتی باشکوهی که قبل از توفان بودیم رو به یاد نداریم ...
ما ارتعاش بیهودهی ساز یه نوازندهی دورهگرد کوریم که تو کوچهی کرها ویلن میزنه و میخونه : من یه پرندهم آرزو دارم ...
صبور و ناچار ، ما معتادان ملال روزمرهایم . قیمت دلار و خبر مذاکره و شکست قهرمان و مرگ رییسجمهور همه یکسان ناشنیده میمونن ، چون اونقدر مصیبت مرئی سرمون ریخته که کسی سراغ آشغالای زیر تخت نمیره ...
ما مدتهاست لب پرتگاه ایستادیم :
آستانهی یأس جمعی و بامزهس که اینجا میرقصیم ، میخونیم ، عاشق میشیم ، با هم میخوابیم ، درخت میکاریم ، به گربهها اجازه میدیم ازمون برده بسازن و ادامه میدیم و ادامه میدیم و ادامه میدیم ...
ما جادوگرای نامحترمی هستیم که از بیهودگی عصارهی حیات میسازیم ...
بخند
گریه کن
برقص
بخواب
و ادامه بده
این مانیفست زندگی ماست .
با گریه خندیدن
بیبوسه رقصیدن
طاقتآوردن ...
ادامه بده انسان مأیوس خسته ...
- ۱۱.۴k
- ۲۹ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط