عاشقانه های شبنم
من دلت را برده ام اما تو جانم برده ای
با نگاهی آتشین ، روح و روانم برده ای
بس که در باغ و چمن ها دلبری ها میکنی
گل به گل باغ و بهار و ، بوستانم برده ای
درد بی درمان من بودی همیشه حال هم!
با سیاست ، بند بند استخوانم برده ای
میزبانت بوده ام در عشق ای آرام جان؛
خون دل خوردم بسی ، اما تو خوانم برده ای
بی قراری های من را بی تفاوت رد شدی
از توان انداختی من را ، امانم برده ای
قطره قطره اشک از چشمم روان شد در پِیَت
ساحلی را از کران ، تا بیکرانم برده ای
تیر و مرداد و بهارِ عمرم از دوریِ تو؛
در نبودت شد خزان ، کل جهانم برده ای
با دو چشم مستت آشوبی به پا شد در دلم
با همین مستی همه نام و نشانم برده ای
آشنایت بودم و حالا شدم دردی غریب !
تلخ کامی شد نصیب ، قند دهانم برده ای
آخر از هر چه بلا آمد سرم خندیدی و ؛
آنچه مانده قد خمیده در کمانم برده ای
با نگاهی آتشین ، روح و روانم برده ای
بس که در باغ و چمن ها دلبری ها میکنی
گل به گل باغ و بهار و ، بوستانم برده ای
درد بی درمان من بودی همیشه حال هم!
با سیاست ، بند بند استخوانم برده ای
میزبانت بوده ام در عشق ای آرام جان؛
خون دل خوردم بسی ، اما تو خوانم برده ای
بی قراری های من را بی تفاوت رد شدی
از توان انداختی من را ، امانم برده ای
قطره قطره اشک از چشمم روان شد در پِیَت
ساحلی را از کران ، تا بیکرانم برده ای
تیر و مرداد و بهارِ عمرم از دوریِ تو؛
در نبودت شد خزان ، کل جهانم برده ای
با دو چشم مستت آشوبی به پا شد در دلم
با همین مستی همه نام و نشانم برده ای
آشنایت بودم و حالا شدم دردی غریب !
تلخ کامی شد نصیب ، قند دهانم برده ای
آخر از هر چه بلا آمد سرم خندیدی و ؛
آنچه مانده قد خمیده در کمانم برده ای
۸.۰k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲