عاشقانه های شبنم
رنگِ اشکم! بی تـو دارد ارغـوانی می شود
سرفـه هایم تـازگی ها آنچنـانی می شود
انتظارت کـار دارد دستِ چشمم می دهد
رفتـه رفتـه عینکم تـه استکـانی می شود
هرچه غم بود از دلم بااشک بیرون شد ولی
خاطراتت پشتِ پلکـم، بایگـانی می شود
کوهِ طاقت هم که باشی عشق آبت میکند
شانه های مَردِ عاشق، استخوانی می شود
صفحه ای از دفترم را باد با خود بُرد و رفت
داستـانِ عشقِ مـا فـردا جهـانی می شود
کـار و بــارِ آدمِ عــاشـق ، نـدارد اعتـبـار
مُردنش هم مثلِ اشکش ناگهانی میشود
سرفـه هایم تـازگی ها آنچنـانی می شود
انتظارت کـار دارد دستِ چشمم می دهد
رفتـه رفتـه عینکم تـه استکـانی می شود
هرچه غم بود از دلم بااشک بیرون شد ولی
خاطراتت پشتِ پلکـم، بایگـانی می شود
کوهِ طاقت هم که باشی عشق آبت میکند
شانه های مَردِ عاشق، استخوانی می شود
صفحه ای از دفترم را باد با خود بُرد و رفت
داستـانِ عشقِ مـا فـردا جهـانی می شود
کـار و بــارِ آدمِ عــاشـق ، نـدارد اعتـبـار
مُردنش هم مثلِ اشکش ناگهانی میشود
۶.۷k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲