half brother فصل ۲ part : 9

به محض شنیدن صداش سرم به سمتش چرخید
اون از وقتی که اسم من رو گفته هیچ کلمه ی دیگه ای حرف نزد.
چلسی دست جونگکوک رو فشرد
چلسی : میخواستیم که اون رو با خودمون بیارم اما ترسیدیم که نتونه خودش رو کنترل کنه
کاملا مشخص بود که چلسی به مادر جونگکوک خیلی نزدیک و صمیمی شده بود
مادر من احتمالا از شنیدن نام یونا معذب شده بود جرعه ای از لیوانش نوشید
او میدانست که این همان دلیلیه که باعث شده بود جونگکوک و جونگسو باهم مشکل پیدا کنند
چلسی رو به من کرد و گفت : تو کجا زندگی میکنی گرتا؟
گرتا : نیویورک سیتی زندگی میکنم و در واقع به خاطر این اتفاق برای چند روز مرخصی گرفتم و اینجا موندم
چلسی : وای نیویورک سیتی باید خیلی زیبا باشه من همیشه میخواستم از اونجا دیدن کنم
رو به جونگکوک کرد و گفت: شاید بتوانیم یه روزی به دیدن گرتا بریم اینطور نیست؟ میتونیم پیشش بمونیم
او سرش را به علامت تایید تکان داد و هنگامی که با غذایش بازی می کرد سخت ناراحت به نظر میرسید در یک لحظه میتوانستم سنگینی نگاهش روی خودم حس کنم. وقتی بهش نگاه کردم تا مطمئن بشم چشماش برای یک لحظه بانگاه من تلاقی کرد و بعدش اون سریع نگاهش رو به سمت بشقابش برگردوند.
چلسی گفت : جونگکوک هرگز به من نگفت که یک خواهر خونده داره
اون هرگز به من اشاره ای نکرده بود
مادرم برای اولین بار صحبت کرد و گفت: وقتی هر دوشون خیلی نوجوون بودن جونگکوک برای مدتی کوتاهی با ما زندگی کرد
مامانم نگاهی به من انداخت و ادامه داد
حالا که به گذشته فکر میکنم میبینم که اونها اصلا با هم زمانی رو سپری نکردند
مامان هیچ چیزی در مورد اتفاق که بین من و جونگکوک افتاده بود نمیدونست پس از حرفش کاملا مطمئن بود
صدای خش دار جونگکوک به گوشم رسید
جونگکوک : این حقیقت داره گرتا؟
چنگالمو تو بشقاب گذاشتم و ازش پرسیدم
گرتا : چی حقیقت داره ؟
جونگکوک: اینکه ما با هم تایمی رو سپری نکردیم ؟
مطمئنا منظور نهفته درون سوالش فقط برای من معنا داشت مطمئن نبودم چرا توی این جو حاضر که بسیار خفه و ناراحت کننده اس منو دست انداخته
گرتا : نه ما هم زمان خودمون رو داشتیم
چشمان پر حرارتش توی نگاه من خیره شد و صداش پایین اومد و گفت : آره، داشتیم
با همون نگاه داغ تمام تنم شروع به سوختن کرد
دهانش به لبخندی باز شد و گفت
جونگکوک: تو منو قبلا به چه اسمی صدا میکردی؟
گرتا: منظورت چیه ؟
جونگکوک : برادر ناتنی عزیزم همین بود آره به خاطر اینکه حسابی پیش تو هنرنمایی کردم درسته؟
رو به چلسی کرد و گفت من اون موقع به بدبخت لاشی بودم

های گایز اینم از پارت هدیه 🎁 لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
دیدگاه ها (۱۹)

half brother فصل ۲ part : ۱۰

half brother فصل ۲ part : 11

half brother فصل ۲ part : 8

half brother فصل ۲ part : 7

اون ، اون شب گریه نکرد ولی فرداش وقتی پاش به مبل خورد گریه ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط