پارت اول
پارت اول
معرفی شخصیت ها
ات
های من ات هستم ۱۴ سالمه و توی یتیم خونه زندگی میکنم
کوک
های من کوک هستم یه مافیای بزرگ ۲۶ سالمه و تنها زندگی میکنم و خانوادم به دست دشمن پدرم کشته شدن
از دید ات
اهههه اگر فرار نمیکردم همچین اتفاقی نمی افتاد الان زیر دستش کار نمیکردم و زندگیم اینجور نمیشد
پرش زمانی به یک سال قبل
از دید ات
همه بهم گیر میدن و برام قلدری میکنن توی این یتیم خونه ی کوفتی همش باید به حرفشون گوش کنم دیگه خسته شده بودم من میخوام امشب فرار کنم
همه دخترا همین جور داشتن در مورده مافیا های خشن حرف میزدن هه جند..ه ها چی فکر میکنن که در مورد اونا حرف میزدن
از زبون راوی (روبی)
ولی خودت ات نمیدونست که قرار گیر بد ترین مافیای خشن و معروف بیوفته که هر کی با شنیدن اسمش میترسید یکی از سرد ترین مافیا ها که خیلی سرده و یکی بهش بی احترامی کنه همون موقعه کشته میشه (خودم دیگه ترسیدم😂)
دوباره از دید ات
همین جور داشتم فکر میکردم که نگهبان رو چیکار کنم با خودم گفتم حالا شب یه فکری میکنم وقت نهار بود و رفتم نهار خوردم
پرش زمانی به شب
ساعت حدودن نزدیک ۱۱ شب بود ۱۱ شب دیگه همه میرن بخوابن و من ساعت ۱ شب که همه خوابن فرار میکنم و گفتم بهتره یکم بخوابم و گوشی که بهمون داده بودن رو گذاشتم تو شارژ و آلارم گذاشتم تا بیدار بشم
پرش زمانی ساعت ۱ شب
آلارم زنگ خورد بیدار شدم وسایلی که نیاز داشتم رو توی یه ساک گذاشته بودم رو از زیر تختم در آوردم و در اتاق رو آروم باز کردم راه رو تاریک و ترسناک بود مثل فیلم ترسناک ها ترسیدم ولی رفتم توی رسیدم به حیاط آروم از کنار دیوار رفتم تا زیاد پیدا نباشم و رسیدم به در یتیم خونه که دیدم در قفله
ات:توف توی این شانس(زیر لب میگه)
اینور و اون ور رو نگاه کردم که که تصمیم گرفتم از دیوار برم بالا ولی دیوار ها همه بلند بودن بجز یه دیوار که میشد پشت ساختمونه یتیم خونه ولی چون حیاط بزرگ بود باید کلی راه ر دوباره برگردم و این کار رو کردم و دوباره از کنار دیوار رفتم آروم آروم و رسیدم به ساختمون یتیم خونه اما باید میرفتم پشتش که یهویی نگهبان رو دیدم از اونور حیاط داره میاد زود پست میزه قدیمی کنار حیاط قایم شدم وقتی مطمئن شدم رفته رفتم پشت ساختمون و اول ساکم رو پرت کردم اون ور دیوار بعد خودم از رو دیوار رفتم بالا و پریدم پایین بلاخره موفق شدم فرار کنم با تموم سرعتی که داشتم دویدم رفتم وسط خیابون که یهویی......
امیدوارم لذت ببرید لایک و کامنت یادتون نره نظرتون رو بگید بهم دوستون دارم 🩷
معرفی شخصیت ها
ات
های من ات هستم ۱۴ سالمه و توی یتیم خونه زندگی میکنم
کوک
های من کوک هستم یه مافیای بزرگ ۲۶ سالمه و تنها زندگی میکنم و خانوادم به دست دشمن پدرم کشته شدن
از دید ات
اهههه اگر فرار نمیکردم همچین اتفاقی نمی افتاد الان زیر دستش کار نمیکردم و زندگیم اینجور نمیشد
پرش زمانی به یک سال قبل
از دید ات
همه بهم گیر میدن و برام قلدری میکنن توی این یتیم خونه ی کوفتی همش باید به حرفشون گوش کنم دیگه خسته شده بودم من میخوام امشب فرار کنم
همه دخترا همین جور داشتن در مورده مافیا های خشن حرف میزدن هه جند..ه ها چی فکر میکنن که در مورد اونا حرف میزدن
از زبون راوی (روبی)
ولی خودت ات نمیدونست که قرار گیر بد ترین مافیای خشن و معروف بیوفته که هر کی با شنیدن اسمش میترسید یکی از سرد ترین مافیا ها که خیلی سرده و یکی بهش بی احترامی کنه همون موقعه کشته میشه (خودم دیگه ترسیدم😂)
دوباره از دید ات
همین جور داشتم فکر میکردم که نگهبان رو چیکار کنم با خودم گفتم حالا شب یه فکری میکنم وقت نهار بود و رفتم نهار خوردم
پرش زمانی به شب
ساعت حدودن نزدیک ۱۱ شب بود ۱۱ شب دیگه همه میرن بخوابن و من ساعت ۱ شب که همه خوابن فرار میکنم و گفتم بهتره یکم بخوابم و گوشی که بهمون داده بودن رو گذاشتم تو شارژ و آلارم گذاشتم تا بیدار بشم
پرش زمانی ساعت ۱ شب
آلارم زنگ خورد بیدار شدم وسایلی که نیاز داشتم رو توی یه ساک گذاشته بودم رو از زیر تختم در آوردم و در اتاق رو آروم باز کردم راه رو تاریک و ترسناک بود مثل فیلم ترسناک ها ترسیدم ولی رفتم توی رسیدم به حیاط آروم از کنار دیوار رفتم تا زیاد پیدا نباشم و رسیدم به در یتیم خونه که دیدم در قفله
ات:توف توی این شانس(زیر لب میگه)
اینور و اون ور رو نگاه کردم که که تصمیم گرفتم از دیوار برم بالا ولی دیوار ها همه بلند بودن بجز یه دیوار که میشد پشت ساختمونه یتیم خونه ولی چون حیاط بزرگ بود باید کلی راه ر دوباره برگردم و این کار رو کردم و دوباره از کنار دیوار رفتم آروم آروم و رسیدم به ساختمون یتیم خونه اما باید میرفتم پشتش که یهویی نگهبان رو دیدم از اونور حیاط داره میاد زود پست میزه قدیمی کنار حیاط قایم شدم وقتی مطمئن شدم رفته رفتم پشت ساختمون و اول ساکم رو پرت کردم اون ور دیوار بعد خودم از رو دیوار رفتم بالا و پریدم پایین بلاخره موفق شدم فرار کنم با تموم سرعتی که داشتم دویدم رفتم وسط خیابون که یهویی......
امیدوارم لذت ببرید لایک و کامنت یادتون نره نظرتون رو بگید بهم دوستون دارم 🩷
۸.۵k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.