پارت دوم
پارت دوم
رفتم وسط خیابون که یهویی یه ماشین داشت با سرعت میومد و خورد بهم آسیبی بهم نرسید فکر کنم اما یه مرد اومد بالای سرم و هی تکونم میداد که یهویی بیهوش شدم و چیزه دیگه ای نفهمیدم
از دید کوک رفته بودم بار اسلحه ها رسیده بود رفتم بگیرم که یهویی بهمون حمله شد ولی نتونستن اسلحه ها رو بدزدن و خوشبختانه هیچ اتفاقی نیوفتاد حدود ساعت ۱ صبح بود داشتیم بر میگشتیم عمارت توی ماشین بودم چشمام داشت گرم میشد که خوابم ببره یهویی ماشین ایستاد شوکه شدم فکر کردم رسیدیم عمارت ولی دیدم راننده زده به یه دختر بهش گفتم بره ببینه چی شده که گفت بیهوش شده اما چیزیش نشده یکم فکر کردم با خودم گفتم یکی از خدمتکار ها رو اخراج کردم پس به یکی دیگه نیاز داریم بهش گفتم بزارش توی ون تا ببریمش عمارت وقتی دیدمش خیلی بدن کوچولو و ظریفی داشت فکر کنم اگر عمارت رو دوبار تمیز کنه پوست دستش از بین میره (تک خنده میکنه)رسیدیم عمارت به که بهوش اومد
از دید ات
بهوش اومدم توی یه ون بودم که یه مرد داشت پیاده میشد
ات:من کجام اینجا چه خبره من چرا توی ون هستم نکنه منو دزدیدن
از ماشین زود پیاده شدم و رفتم توی صورت اون یارو قد بلنده و هیکلی (منظورش جونگکوکه)عوضی تو منو دزدیدی میخوای باهام چیکار کنی ها میخوای بدنمون قاچاق کنی میخوای بهم تجا..وز کنیی اره(اعصبانی)
جونگکوک:چی میگی فقط قرار برام کار کنی
ات:کار کنم مگه من نوکرتم هر کسی رو که بیهوش میشه میکنی خدمتکار اره
جونگکوک:هوففف خیلی داری میری روی مخم بسه دیگه اگر میدونستم اینقدر روی مخی نمیاوردمت که برام کار کنی
ات:گگگگگگ(ادا شو در میاره)
جونگکوک:چون کوچولویی فعلا کاریت ندارم
ات:من کوچولو نیستمم
جونگکوک:اصلا من کوچولو خیلی رو مخمی بیا بریم داخل
ات:تو بیشتر روی خمی مثل یه تیکه یخ میمونی
(یه چیزی میگم اینکه شخصیت ات لجبازه،کل کل میکنه،کیوته،سرده کلا میخوام یه شخصیت قدرتمند باشه)
جونگکوک:اصلا تو خوب من بد برو داخل دیگه
ات:باشه ایشش
جونگکوک:خب اینجا عمارت منه و تو از این به بعد خدمتکار هستی
ات:جانننن؟خدمتکار من هنوز نخواستم خدمتکار توی عوضی بشم که میگی من خدمتکار
جونگکوک:من میخوام مشکلی هست
رفتم توی صورتش انتظار داشتم خجالت بکشه ولی نه پرو تر از این حرف ها بود اومد تو صورتم و گفت
ات:هه فکر کردی من از اون دخترا هستم که الان خجالت بکشم و بگم چشم ارباب ولی کور خوندی ....
اینم پارت جدید بخاطر تولد جونگکوک لذت ببرید و نظرتون رو بگید 🩷
رفتم وسط خیابون که یهویی یه ماشین داشت با سرعت میومد و خورد بهم آسیبی بهم نرسید فکر کنم اما یه مرد اومد بالای سرم و هی تکونم میداد که یهویی بیهوش شدم و چیزه دیگه ای نفهمیدم
از دید کوک رفته بودم بار اسلحه ها رسیده بود رفتم بگیرم که یهویی بهمون حمله شد ولی نتونستن اسلحه ها رو بدزدن و خوشبختانه هیچ اتفاقی نیوفتاد حدود ساعت ۱ صبح بود داشتیم بر میگشتیم عمارت توی ماشین بودم چشمام داشت گرم میشد که خوابم ببره یهویی ماشین ایستاد شوکه شدم فکر کردم رسیدیم عمارت ولی دیدم راننده زده به یه دختر بهش گفتم بره ببینه چی شده که گفت بیهوش شده اما چیزیش نشده یکم فکر کردم با خودم گفتم یکی از خدمتکار ها رو اخراج کردم پس به یکی دیگه نیاز داریم بهش گفتم بزارش توی ون تا ببریمش عمارت وقتی دیدمش خیلی بدن کوچولو و ظریفی داشت فکر کنم اگر عمارت رو دوبار تمیز کنه پوست دستش از بین میره (تک خنده میکنه)رسیدیم عمارت به که بهوش اومد
از دید ات
بهوش اومدم توی یه ون بودم که یه مرد داشت پیاده میشد
ات:من کجام اینجا چه خبره من چرا توی ون هستم نکنه منو دزدیدن
از ماشین زود پیاده شدم و رفتم توی صورت اون یارو قد بلنده و هیکلی (منظورش جونگکوکه)عوضی تو منو دزدیدی میخوای باهام چیکار کنی ها میخوای بدنمون قاچاق کنی میخوای بهم تجا..وز کنیی اره(اعصبانی)
جونگکوک:چی میگی فقط قرار برام کار کنی
ات:کار کنم مگه من نوکرتم هر کسی رو که بیهوش میشه میکنی خدمتکار اره
جونگکوک:هوففف خیلی داری میری روی مخم بسه دیگه اگر میدونستم اینقدر روی مخی نمیاوردمت که برام کار کنی
ات:گگگگگگ(ادا شو در میاره)
جونگکوک:چون کوچولویی فعلا کاریت ندارم
ات:من کوچولو نیستمم
جونگکوک:اصلا من کوچولو خیلی رو مخمی بیا بریم داخل
ات:تو بیشتر روی خمی مثل یه تیکه یخ میمونی
(یه چیزی میگم اینکه شخصیت ات لجبازه،کل کل میکنه،کیوته،سرده کلا میخوام یه شخصیت قدرتمند باشه)
جونگکوک:اصلا تو خوب من بد برو داخل دیگه
ات:باشه ایشش
جونگکوک:خب اینجا عمارت منه و تو از این به بعد خدمتکار هستی
ات:جانننن؟خدمتکار من هنوز نخواستم خدمتکار توی عوضی بشم که میگی من خدمتکار
جونگکوک:من میخوام مشکلی هست
رفتم توی صورتش انتظار داشتم خجالت بکشه ولی نه پرو تر از این حرف ها بود اومد تو صورتم و گفت
ات:هه فکر کردی من از اون دخترا هستم که الان خجالت بکشم و بگم چشم ارباب ولی کور خوندی ....
اینم پارت جدید بخاطر تولد جونگکوک لذت ببرید و نظرتون رو بگید 🩷
۵.۹k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.