پارت سوم
پارت سوم
ات:حالا اسمت چیه
کوک:جئون جونگکوک ولی تو بهم میگی ارباب
ات:به همین خیال باش(اروم)
کوک:چیزی گفتی
ات:نه
کوک:و اینکه باید بهم احترام بزاری و هر کاری بگم انجام بدی
ات:امره دیگه ای نداری میخوای خودم هم ببرمت حموم و برات لالایی بخونم
کوک:ببین اعصابم خورده ممکنه بکشمت فعلا برو بخواب و فردا بهت قوانین رو میگم و کارت رو شروع میکنی اجوما
اجوما:بله
کوک:به این اتاقش رو نشون بده
ات:من این نیستم اسم دارم من کیم اتم کیم ات
کوک:خیلی حرف میزنی برو دیگه
اجوما:بیا دخترم بریم اتاقت رو نشون بدم
ات:باشه
داشتم فکر میکردم این یارو که اینقدر پولداره حتما یه اتاق خوب بهم میده همین بسه که یه اتاق دارم ماله خودمه رسیدیم جلوی در اتاق اجوما درش رو باز کرد خوشحال بودم گفتم یه اتاق خوب نسیبم میشه که....
دیدم یه اتاق مثل انباری مثل که نه خودشه یه تخت داشت گوشه ی اتاق با یه کمد و میز و صندلی قیافم از این رو به اون رو شد
ات:اجوما این چه اتاقیه هااا چرا مثل انباریه
اجوما:دخترم آروم باش بعدن خودت میتونی با حقوقت براش چیزی بخری و یکم رنگ و رو بهش بدی
ات:هوم باشه من میرم بخوابم
اجوما راست میگفت من اینجا میمونم و با حقوقم این اتاق رو درست میکنم من که با حقوقم چیزی نمیخوام بخرم فقط یه لباس و یه گوشیه جدید دیگه بهش فکر نکردم و خوابیدم
از دید کوک
وای این دختر خیلی رو مخه فکر نمیکردم اینطوری باشه فعلا اولاشه کم کم شاید خوب بشه
از زبون راوی (روبی)
ولی کوک نمیدونست قرار هی با هم دعوا کنن و هی بحث کنن ولی چرا کوک با این دعوا ها و بحث ها گذاشته ات بمونه
شاید بخاطر اینکه یتیم هست و کسی رو نداره بره پیشش گذاشته بمونه؟
یا شاید کوک ات رو دوست داره؟
هنوز هیچ چیز معلوم نیست شاید دلیل دیگه ای داره
پرش زمانی به زمان حال
از دید ات
اینجور شد که من به عمارت کوک اومدم ولی من سعی میکنم از اینجا برم هی یه اشتباهی میکنم و باهاش دعوا میکنم که شاید بزاره برم ولی دلیل این که نمیزاره برم رو نمیدونم واقعا چرا من که بدردش نمیخورم چرا منو نگه داشته
کوک:ات
ات:بله
کوک:ببین شاید این چند وقت بهت سخت گذشته و نمیتونی بری بیرون اما من یه هفته بهت اجازه میدم که بری بیرون و توی عمارت هیچ کاری نکنی و تا هر موقعه که دوست داری میتونی بخوابی و هر کاری که دلت میخواد رو میزارم توی این یک هفته انجام بدی و اینکه این گوشی رو بگیر برات گرفتم و برات یه تخت خواب خوب سفارش دادم که بیارن
ات:واقعا راست میگی
کوک:آره
ات:وای مرسییی
حواسم نبود یهویی بغلش کردم
ام چیز ببخشید هول شدم
خب اینم پارت جدید حمایت یادتون نره 💗
ات:حالا اسمت چیه
کوک:جئون جونگکوک ولی تو بهم میگی ارباب
ات:به همین خیال باش(اروم)
کوک:چیزی گفتی
ات:نه
کوک:و اینکه باید بهم احترام بزاری و هر کاری بگم انجام بدی
ات:امره دیگه ای نداری میخوای خودم هم ببرمت حموم و برات لالایی بخونم
کوک:ببین اعصابم خورده ممکنه بکشمت فعلا برو بخواب و فردا بهت قوانین رو میگم و کارت رو شروع میکنی اجوما
اجوما:بله
کوک:به این اتاقش رو نشون بده
ات:من این نیستم اسم دارم من کیم اتم کیم ات
کوک:خیلی حرف میزنی برو دیگه
اجوما:بیا دخترم بریم اتاقت رو نشون بدم
ات:باشه
داشتم فکر میکردم این یارو که اینقدر پولداره حتما یه اتاق خوب بهم میده همین بسه که یه اتاق دارم ماله خودمه رسیدیم جلوی در اتاق اجوما درش رو باز کرد خوشحال بودم گفتم یه اتاق خوب نسیبم میشه که....
دیدم یه اتاق مثل انباری مثل که نه خودشه یه تخت داشت گوشه ی اتاق با یه کمد و میز و صندلی قیافم از این رو به اون رو شد
ات:اجوما این چه اتاقیه هااا چرا مثل انباریه
اجوما:دخترم آروم باش بعدن خودت میتونی با حقوقت براش چیزی بخری و یکم رنگ و رو بهش بدی
ات:هوم باشه من میرم بخوابم
اجوما راست میگفت من اینجا میمونم و با حقوقم این اتاق رو درست میکنم من که با حقوقم چیزی نمیخوام بخرم فقط یه لباس و یه گوشیه جدید دیگه بهش فکر نکردم و خوابیدم
از دید کوک
وای این دختر خیلی رو مخه فکر نمیکردم اینطوری باشه فعلا اولاشه کم کم شاید خوب بشه
از زبون راوی (روبی)
ولی کوک نمیدونست قرار هی با هم دعوا کنن و هی بحث کنن ولی چرا کوک با این دعوا ها و بحث ها گذاشته ات بمونه
شاید بخاطر اینکه یتیم هست و کسی رو نداره بره پیشش گذاشته بمونه؟
یا شاید کوک ات رو دوست داره؟
هنوز هیچ چیز معلوم نیست شاید دلیل دیگه ای داره
پرش زمانی به زمان حال
از دید ات
اینجور شد که من به عمارت کوک اومدم ولی من سعی میکنم از اینجا برم هی یه اشتباهی میکنم و باهاش دعوا میکنم که شاید بزاره برم ولی دلیل این که نمیزاره برم رو نمیدونم واقعا چرا من که بدردش نمیخورم چرا منو نگه داشته
کوک:ات
ات:بله
کوک:ببین شاید این چند وقت بهت سخت گذشته و نمیتونی بری بیرون اما من یه هفته بهت اجازه میدم که بری بیرون و توی عمارت هیچ کاری نکنی و تا هر موقعه که دوست داری میتونی بخوابی و هر کاری که دلت میخواد رو میزارم توی این یک هفته انجام بدی و اینکه این گوشی رو بگیر برات گرفتم و برات یه تخت خواب خوب سفارش دادم که بیارن
ات:واقعا راست میگی
کوک:آره
ات:وای مرسییی
حواسم نبود یهویی بغلش کردم
ام چیز ببخشید هول شدم
خب اینم پارت جدید حمایت یادتون نره 💗
۶.۱k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.