یک/ زن
یک/ زن
بخش بزرگی از دنیا ، چندسالی هست که به طرز اغراقآمیزی در ستایش زنان است .
انگار قرار است بار سنگین رنج زندگی نزیسته که قرنها و قرنها از زنان ربوده شده ، حالا زمین گذاشته شود و زنان پاداشی درخور زخمهای روان رنجور خود بگیرند .
اما واقعیت این است دنیای آدمیزاد همچنان به انکار انسان و طبیعتا انکار زن سرگرم است ، حتی جنبشهای حقوق زنان هم تمایل دارند زنان را به زور کلمات زیبا ، در الگوهای رفتاری مشخص تعریف کنند.
اما زن، یک مفهوم بسیار فراگیر است و احترام به حقوق زنان تازه از جایی شروع میشود که بفهمیم نقشهای اجتماعی (همسر، مادر، فرزند، کارمند، و ...) بسیار کوچکتر از نقش انسانی ما هستند ...
دو/ زندگی
رابطهی شخصی من با زنان اطرافم رابطهی دوری و دوستی بوده و هست.
نه من تحمل دارم تاوان گناهان بقیه همجنسهایم را بدهم و نه زنان مجاب میشوند دست از خشم بردارند و فکر میکنم هر دو هم حق داریم.
اما زن، زیبایی زندگی من است و هرچه زیبایی دیدهام یا آموختهام از زنان بوده.
زنان بلدند دنیا را با جزییات ببینند و بلدند کاری کنند حس کنی لنگر داری و سرگردان نیستی .
زنان عشق را از زخمهایشان یاد میگیرند و بلدند درمانت کنند و البته این را هم بلدند طوری زخم بزنند که فکر کنی مستحقش بودهای .
زن ، زندگی است . زیبا و بیرحم و ضروری ...
سه/آزادی
هشت مارچ یا هر روز دیگری ، نشانه است. نشانهای برای آنکه یادمان بیاید در مسیر درست راه رفتهایم .
اوضاع زن در ایران از قبل بهتر است ، اما فاصلهاش تا جایگاه انسانی شایسته به ویژه در عرفهای کهنه و قوانین انسانستیز این خاک فاصلهای هولناک و جانکاه است .
فکر میکنم آنچه به عنوان مرد از خیابانهای سال صفر یک یاد گرفتهام این بوده که آزادی از خانهام و از ذهنم شروع میشود و اگر هنوز مشتاق سلب اختیار زنان اطرافم در پوشش یا رفتار یا گفتار باشم ، گفتن از آزادی صرفا کف به دهانآوردن است ...
پس زنده باد زن ، زن به مثابهی سمت دیگر خلقت ، برابر و نامشابه ...
زندهباد زن که با زنجیرهایش رقصید تا آدمیزاد رقص را از یاد نبرد ...
زندهباد زن، در مصاف تن و در آمیزش روح ...
زنده باد زن وقتی شعر میشود و وقتی در تاکسی متهمم میکند ...
زندهباد زن در خندههای پیدا و گریههای نهان ...
زندهباد زن ، نوری که بر پیشانی زندگی افتادهاست ...
بله زن ، کلمهای است که دوستش دارم ...
بخش بزرگی از دنیا ، چندسالی هست که به طرز اغراقآمیزی در ستایش زنان است .
انگار قرار است بار سنگین رنج زندگی نزیسته که قرنها و قرنها از زنان ربوده شده ، حالا زمین گذاشته شود و زنان پاداشی درخور زخمهای روان رنجور خود بگیرند .
اما واقعیت این است دنیای آدمیزاد همچنان به انکار انسان و طبیعتا انکار زن سرگرم است ، حتی جنبشهای حقوق زنان هم تمایل دارند زنان را به زور کلمات زیبا ، در الگوهای رفتاری مشخص تعریف کنند.
اما زن، یک مفهوم بسیار فراگیر است و احترام به حقوق زنان تازه از جایی شروع میشود که بفهمیم نقشهای اجتماعی (همسر، مادر، فرزند، کارمند، و ...) بسیار کوچکتر از نقش انسانی ما هستند ...
دو/ زندگی
رابطهی شخصی من با زنان اطرافم رابطهی دوری و دوستی بوده و هست.
نه من تحمل دارم تاوان گناهان بقیه همجنسهایم را بدهم و نه زنان مجاب میشوند دست از خشم بردارند و فکر میکنم هر دو هم حق داریم.
اما زن، زیبایی زندگی من است و هرچه زیبایی دیدهام یا آموختهام از زنان بوده.
زنان بلدند دنیا را با جزییات ببینند و بلدند کاری کنند حس کنی لنگر داری و سرگردان نیستی .
زنان عشق را از زخمهایشان یاد میگیرند و بلدند درمانت کنند و البته این را هم بلدند طوری زخم بزنند که فکر کنی مستحقش بودهای .
زن ، زندگی است . زیبا و بیرحم و ضروری ...
سه/آزادی
هشت مارچ یا هر روز دیگری ، نشانه است. نشانهای برای آنکه یادمان بیاید در مسیر درست راه رفتهایم .
اوضاع زن در ایران از قبل بهتر است ، اما فاصلهاش تا جایگاه انسانی شایسته به ویژه در عرفهای کهنه و قوانین انسانستیز این خاک فاصلهای هولناک و جانکاه است .
فکر میکنم آنچه به عنوان مرد از خیابانهای سال صفر یک یاد گرفتهام این بوده که آزادی از خانهام و از ذهنم شروع میشود و اگر هنوز مشتاق سلب اختیار زنان اطرافم در پوشش یا رفتار یا گفتار باشم ، گفتن از آزادی صرفا کف به دهانآوردن است ...
پس زنده باد زن ، زن به مثابهی سمت دیگر خلقت ، برابر و نامشابه ...
زندهباد زن که با زنجیرهایش رقصید تا آدمیزاد رقص را از یاد نبرد ...
زندهباد زن، در مصاف تن و در آمیزش روح ...
زنده باد زن وقتی شعر میشود و وقتی در تاکسی متهمم میکند ...
زندهباد زن در خندههای پیدا و گریههای نهان ...
زندهباد زن ، نوری که بر پیشانی زندگی افتادهاست ...
بله زن ، کلمهای است که دوستش دارم ...
۱۶.۴k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.