حسرت
حسرت
Part:8
"ویو مین سو"
جیغای این دختره رو مخمه دلم میخواد خفش کنم که یهو
سنا:من اون دا یون رو میکشم اون یه ه*رزه ی بیش نیستتت!!!!
تا اسم دا یون رو شنیدم خون جلو چشامو گرفته بود.رفتم بالا موهاشو گرفتم و گفتم
مین سو:نزار اتفاق چند سال پیش دوباره اتفاق بیوفته!'عصبی'
سنا:ب..اش.ه'لکنت و ترس'
"پرش زمانی به3سال قبل"
مین سو:سنا کجایی؟
سنا:سلام داداشیییی
مین سو:برو تو اتاقم کارت دارم
سنا:اوفف داداش باز مستی که بابا میکشه توروووو
مین سو:برو تو اتاقم زودد'داد'
سنا:باشه چرا داد میزنی حالا
"تو اتاق"
سنا:هی کجا میای داداشی؟!
مین سو:هه داداش؟!
و بله اهم اهم
"پایان پرش زمانی"
سنا:ت.و دخترونگیم رو ازم گرفتی!
هیچوقت نمیبخشمت!'گریه'
مین سو:ازت نخواستم که ببخشیم'سرد'
سنا:من...من ازت حامله بودم!!!!
مین سو:چی؟'تعجب'
سنا:ولی نمیخواستم آبروی خودمو ببرم ولی میدونی چیه؟!
من بچه ای که از خون خودم بود رو کشتم!!'گریه'
مین سو:من..من متاسفام
سنا:ولی دیگه برام مهم نی'خنده شیطانی' برام مهم نیست کی دربارم چی فکر میکنه!
مین سو:چی؟
سنا:من تو یه روز با 4نفر****داشتم'خنده'
مین سو:تو یه ه*رزه ای'داد'
جک:سنا! برای تنبیهت باید یک هفته تو انبار ببونی!فهمیدی؟!
سنا:حتما'خنده'
مین سو:'شوکه'
جک:چیه؟!روانی حرومزاده
"ویو هایون"
دا یون رو بلند کردیم و بردیم خونه کوک قرار بود تا وقتی که خوب میشد پیش کوک باشه
هایون:کوک مطمئنی خسته نمیشی؟!
میخوای من روزا وقتی نیستی خونه بیام اینجا؟!
کوک:برا من فرق نداره ولی اگه دوست داری بیا
دا یون:هایون!تو خودت باید بری سالن که ناخن بزاری اسکلی براچی میخوای بیای اینجا پیش من؟!
هایون:خب با رئیسم بحث کردم اخراجم کرد!..
دا یون:-_-
کوک:خب ببینم چی داریم خوراکی
"5مین بعد"
کوک:خب خب اینم از خوراکی
یه پر از خوراکی بود البته ظرف خیلی بزرگ که توش پر خوراکی بود رو آورد و دا یون بزور داشت میخورد دستاش تیر میکشید که یهو از درد جیع زد
دا یون:وای خیلی درد میگیره آییی
کوک:بریم دکتر مگهه؟؟؟
دا یون:نه ولی قرصام کو؟
هایون:تو کیفمه الان میارم
قرصارو خورد یکم بهتر شده بود که یهو دیدم خوابه منم رفتم خونه.
Part:8
"ویو مین سو"
جیغای این دختره رو مخمه دلم میخواد خفش کنم که یهو
سنا:من اون دا یون رو میکشم اون یه ه*رزه ی بیش نیستتت!!!!
تا اسم دا یون رو شنیدم خون جلو چشامو گرفته بود.رفتم بالا موهاشو گرفتم و گفتم
مین سو:نزار اتفاق چند سال پیش دوباره اتفاق بیوفته!'عصبی'
سنا:ب..اش.ه'لکنت و ترس'
"پرش زمانی به3سال قبل"
مین سو:سنا کجایی؟
سنا:سلام داداشیییی
مین سو:برو تو اتاقم کارت دارم
سنا:اوفف داداش باز مستی که بابا میکشه توروووو
مین سو:برو تو اتاقم زودد'داد'
سنا:باشه چرا داد میزنی حالا
"تو اتاق"
سنا:هی کجا میای داداشی؟!
مین سو:هه داداش؟!
و بله اهم اهم
"پایان پرش زمانی"
سنا:ت.و دخترونگیم رو ازم گرفتی!
هیچوقت نمیبخشمت!'گریه'
مین سو:ازت نخواستم که ببخشیم'سرد'
سنا:من...من ازت حامله بودم!!!!
مین سو:چی؟'تعجب'
سنا:ولی نمیخواستم آبروی خودمو ببرم ولی میدونی چیه؟!
من بچه ای که از خون خودم بود رو کشتم!!'گریه'
مین سو:من..من متاسفام
سنا:ولی دیگه برام مهم نی'خنده شیطانی' برام مهم نیست کی دربارم چی فکر میکنه!
مین سو:چی؟
سنا:من تو یه روز با 4نفر****داشتم'خنده'
مین سو:تو یه ه*رزه ای'داد'
جک:سنا! برای تنبیهت باید یک هفته تو انبار ببونی!فهمیدی؟!
سنا:حتما'خنده'
مین سو:'شوکه'
جک:چیه؟!روانی حرومزاده
"ویو هایون"
دا یون رو بلند کردیم و بردیم خونه کوک قرار بود تا وقتی که خوب میشد پیش کوک باشه
هایون:کوک مطمئنی خسته نمیشی؟!
میخوای من روزا وقتی نیستی خونه بیام اینجا؟!
کوک:برا من فرق نداره ولی اگه دوست داری بیا
دا یون:هایون!تو خودت باید بری سالن که ناخن بزاری اسکلی براچی میخوای بیای اینجا پیش من؟!
هایون:خب با رئیسم بحث کردم اخراجم کرد!..
دا یون:-_-
کوک:خب ببینم چی داریم خوراکی
"5مین بعد"
کوک:خب خب اینم از خوراکی
یه پر از خوراکی بود البته ظرف خیلی بزرگ که توش پر خوراکی بود رو آورد و دا یون بزور داشت میخورد دستاش تیر میکشید که یهو از درد جیع زد
دا یون:وای خیلی درد میگیره آییی
کوک:بریم دکتر مگهه؟؟؟
دا یون:نه ولی قرصام کو؟
هایون:تو کیفمه الان میارم
قرصارو خورد یکم بهتر شده بود که یهو دیدم خوابه منم رفتم خونه.
۶.۲k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.