حکایت ان مرد را شنیده ای که نزد طبیب رفت

حکایت ان مرد را شنیده ای که نزد طبیب رفت
و از غم بزرگی که در دل داشت گفت؟
طبیب گفت: به میدان شهر برو
انجا دلقکی هست که میخندانتت تا غمت از یاد برود، مرد لبخندی زد گفت من همان دلقکم...!!
دیدگاه ها (۵)

و اونایی که رو همون لباس ها میخوابن🗿🗿

همه چیز درست میشه بیبی کوچولوی من :)

زندگی من فقط با سناریو میچرخه__

صادقانه بگم حوصله ندارم، دست از سرم بردارید..

ثریا ابراهیمی (پری) معشوقه معروف استاد شهریار استکه ﺗﺎ ﭘﺎﻳﺎﻥ...

در ژرفای وجود هر انسانی گلادیاتوری خاموش است؛ نه در میدان خو...

بازگشت فرمانده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط