اگِ قرار باشه،به جبران تمامِ آغوشای نگرفته،بخام،بپرم بغلِ
اگِقرار باشه،به جبران تمامِ آغوشای نگرفته،بخام،بپرم بغلِ دلِ خاکُ،اونم با آغوش باز پذیرام باشه.
قرار نیست هیچ اتفاق عجیبی بیفته،قرار نیست ثانیه ها از حرکت وایستن،قرار نیست جایی تعطیل شه،طبقِ قراره معمول یِ آدم زنده،بهتر بگم،یه جسم متحرک تو خاک اروم گرفته.
به این فک میکنم،قراره مشکی بکشن تو سرُ کلشونُ بخان اشک بریزنُ،بگن برگرد'البته اگِ بخان' خندم میگیره،فکرشم خنده داره ما ادما شاید وقتی جسممون حیرونُ سیرونه نیاز داریم بهتون نه وقتی اروم گرفتیم تو دلِ خاک،شاید خودم برا خودم بغض کنم،به جبران تمامِ مرگایی کِ روحم تجربه کردُ، ماهیچه بدونِ استخون قلبم بارها خورد شد،یه مهرِ انکارِ رنج خورد از طرفِ تکاتک رو تمامِ مرگایی ک هیچوقت هیچ جایی ثبت نشد.
میدونی ولی هیچی دردناک تر از اون لحظه نیست که باروبندیل جمع کردی تا بری،ولی میبینی هیچی اونجوری کِ باید،خوبُ قشنگُ گلُ بلبل نبود در واقع تهش تویه بازنده ای،بازندهء یه بازی سرتاسر ناعادلانه،
یه بازیِ متفاوت از بازیایِ بچگی،متفاوت از دنیایی که تو ذهنت ساختی از دنیایِ پوچِ واقعیت..
و تهش،یه تنِ خستهُ پر دردُ پرت میکنن تو دل خاکُ، روحتِ که پر میزنهُ رها میشه از دردایی ک یروزی جسمُ جونو به آتیش میکشیدن.
تو رها میشی.. ولی دردِ واقعی اینه..
تواین بازی هیچی جز خوردنُ خوردنُ تهش بدجور زمین خوردن آیِدت نشده'
mohy:
قرار نیست هیچ اتفاق عجیبی بیفته،قرار نیست ثانیه ها از حرکت وایستن،قرار نیست جایی تعطیل شه،طبقِ قراره معمول یِ آدم زنده،بهتر بگم،یه جسم متحرک تو خاک اروم گرفته.
به این فک میکنم،قراره مشکی بکشن تو سرُ کلشونُ بخان اشک بریزنُ،بگن برگرد'البته اگِ بخان' خندم میگیره،فکرشم خنده داره ما ادما شاید وقتی جسممون حیرونُ سیرونه نیاز داریم بهتون نه وقتی اروم گرفتیم تو دلِ خاک،شاید خودم برا خودم بغض کنم،به جبران تمامِ مرگایی کِ روحم تجربه کردُ، ماهیچه بدونِ استخون قلبم بارها خورد شد،یه مهرِ انکارِ رنج خورد از طرفِ تکاتک رو تمامِ مرگایی ک هیچوقت هیچ جایی ثبت نشد.
میدونی ولی هیچی دردناک تر از اون لحظه نیست که باروبندیل جمع کردی تا بری،ولی میبینی هیچی اونجوری کِ باید،خوبُ قشنگُ گلُ بلبل نبود در واقع تهش تویه بازنده ای،بازندهء یه بازی سرتاسر ناعادلانه،
یه بازیِ متفاوت از بازیایِ بچگی،متفاوت از دنیایی که تو ذهنت ساختی از دنیایِ پوچِ واقعیت..
و تهش،یه تنِ خستهُ پر دردُ پرت میکنن تو دل خاکُ، روحتِ که پر میزنهُ رها میشه از دردایی ک یروزی جسمُ جونو به آتیش میکشیدن.
تو رها میشی.. ولی دردِ واقعی اینه..
تواین بازی هیچی جز خوردنُ خوردنُ تهش بدجور زمین خوردن آیِدت نشده'
mohy:
۴۲.۴k
۲۵ خرداد ۱۴۰۰