& شنیدم از یه دختر خوشت اومده پسر عمو
& شنیدم از یه دختر خوشت اومده پسر عمو
_دهنتو ببند اشغال
&انگار خیلی دلت میخواد ملت بفهمن که زیر خوابت کیه
_برو بگو برام مهم نیست
این را گفت و در ماشین را باز کرد و درونش نشست و روشنش کرد و خسته به سمت خونش راه افتاد....
تو فکر ات بود چون خیلی ضعیف بود انگار خیلی اذیت میشد در خانه ی پدریش که درست هم بود..
وقتی رسید اجوما رفته بود خونه رفت تو اتاق ات دید که ات بی حال و ضعیف دراز کشیده
+سلام خسته نباشید
_سلام ممنون.... حالت خوبه؟
+اره خوبم... بزار بیام براتون غذا بیارم
_نخیر بگیر بشین سر جات.... خود غذا خوردی؟
+نه
_چی میخوری سفارش بدم؟
+اخه من...
نمیدونست دختر مهربانش برای اون غذا درست کرده دختر با خودش فکر کرد از غذایی خونگی خسته شده با ناراحتی گفت
+هیچی ولش کن... من هرچی شما بخورید میخورم
_باشه
زنگ زد و سفارشش را داد
_حالت خوبه؟
ات با ناراحتی جواب داد
+بـ.. بله
_اخه حالت بد شد
+خودش خوب میشه
با لبخندی مصنوعی بلند شد و رفت تو اشپزخانه و شروع کرد میز و بچینه که
یهو تو بغل اقای پارک فرو رفت...
_دهنتو ببند اشغال
&انگار خیلی دلت میخواد ملت بفهمن که زیر خوابت کیه
_برو بگو برام مهم نیست
این را گفت و در ماشین را باز کرد و درونش نشست و روشنش کرد و خسته به سمت خونش راه افتاد....
تو فکر ات بود چون خیلی ضعیف بود انگار خیلی اذیت میشد در خانه ی پدریش که درست هم بود..
وقتی رسید اجوما رفته بود خونه رفت تو اتاق ات دید که ات بی حال و ضعیف دراز کشیده
+سلام خسته نباشید
_سلام ممنون.... حالت خوبه؟
+اره خوبم... بزار بیام براتون غذا بیارم
_نخیر بگیر بشین سر جات.... خود غذا خوردی؟
+نه
_چی میخوری سفارش بدم؟
+اخه من...
نمیدونست دختر مهربانش برای اون غذا درست کرده دختر با خودش فکر کرد از غذایی خونگی خسته شده با ناراحتی گفت
+هیچی ولش کن... من هرچی شما بخورید میخورم
_باشه
زنگ زد و سفارشش را داد
_حالت خوبه؟
ات با ناراحتی جواب داد
+بـ.. بله
_اخه حالت بد شد
+خودش خوب میشه
با لبخندی مصنوعی بلند شد و رفت تو اشپزخانه و شروع کرد میز و بچینه که
یهو تو بغل اقای پارک فرو رفت...
۴.۹k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.