دلم گرفته،
دلم گرفته،
نمیدونم چند شنبه است
نمیدونم چندمه...
فقط میدونم خیلی شبیه جمعه غروبه؛
خیلی شبیهِ آخرین روز تابستونه،
خیلی شبیهِ صبح اولِ مهره...
دلم گرفته انگار فقط منم توی این دنیا که
یه تیکه سنگ توی گلوشه،
انگار فقط منم که رفتن تنها راه روبه روشه..
انگار فقط منم که یه دنیا غم و غصه پهلوشه..
همه چی رو مخمه
حتی خندیدن رفیقای صمیمیم؛
حتی رفت و آمد ماشین ها
حتی تیک تاک ساعتام...
حس میکنم وقتشه مغازهی ساعت فروشیم رو
حراج کنم و جمع کنم برم از اینجا؛
جمع کنم برم یه جایی که کسی منو نشناسه؛
تا حتی اگر درک نکردن منو،
منطقی باشه واسم...
نمیدونم چند شنبه است
نمیدونم چندمه...
فقط میدونم خیلی شبیه جمعه غروبه؛
خیلی شبیهِ آخرین روز تابستونه،
خیلی شبیهِ صبح اولِ مهره...
دلم گرفته انگار فقط منم توی این دنیا که
یه تیکه سنگ توی گلوشه،
انگار فقط منم که رفتن تنها راه روبه روشه..
انگار فقط منم که یه دنیا غم و غصه پهلوشه..
همه چی رو مخمه
حتی خندیدن رفیقای صمیمیم؛
حتی رفت و آمد ماشین ها
حتی تیک تاک ساعتام...
حس میکنم وقتشه مغازهی ساعت فروشیم رو
حراج کنم و جمع کنم برم از اینجا؛
جمع کنم برم یه جایی که کسی منو نشناسه؛
تا حتی اگر درک نکردن منو،
منطقی باشه واسم...
۱۶.۴k
۱۰ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.