خسته ام دکتر! از این همه دروغی که خودشون هم باور نمی کنند
خسته ام دکتر! از این همه دروغی که خودشون هم باور نمیکنند، از این همه هشتگ پشت هشتگ برای دو دقیقه آزادی، از این همه خبر صد من یک غاز.
چه قدر هر صبح زره بپوشم و تنهایی برم به جنگ لشگر غم و هر عصر، خُرد و خاکشیر برگردم به اتاقم؟! چه قدر خودم رو بزنم به بیخیالی و جلوی آینه، تمرین لبخند و تنفس و انرژی مثبت بکنم؟ چه قدر قرص بخورم؟ چه قدر امیدوار بشم و چوب لای چرخ امیدم بزارن؟ خسته م دکتر.
یادت هست علی سنتوری توی آهنگش میگفت:« دلزده از خیلیا، خیلی دلم گرفته از خیلیا؟!» من همونم که دلم گرفته از دوست، همسایه، خانواده، جامعه، از این همه آدم متدینِ بی دین ...
آقای دکتر، چرا دیگه این نیز نمیگذرد؟! چرا هر چه قدر صبر میکنم، پایان شب سیه، سپید نمیشه؟ دیروز که گریه میکردم، یک بغل نداشتم. دست انداختم دیوار رو بغل کردم، سرد، خشن، سفت، بی روح.
آقای دکتر، قحطیِ بغل شده، تمام آغوش ها خسته، بی انگیزه، سرد، مثل همون دیوار.
آقای دکتر، یعنی آخر این همه سوز، بهار میاد؟!
چه قدر هر صبح زره بپوشم و تنهایی برم به جنگ لشگر غم و هر عصر، خُرد و خاکشیر برگردم به اتاقم؟! چه قدر خودم رو بزنم به بیخیالی و جلوی آینه، تمرین لبخند و تنفس و انرژی مثبت بکنم؟ چه قدر قرص بخورم؟ چه قدر امیدوار بشم و چوب لای چرخ امیدم بزارن؟ خسته م دکتر.
یادت هست علی سنتوری توی آهنگش میگفت:« دلزده از خیلیا، خیلی دلم گرفته از خیلیا؟!» من همونم که دلم گرفته از دوست، همسایه، خانواده، جامعه، از این همه آدم متدینِ بی دین ...
آقای دکتر، چرا دیگه این نیز نمیگذرد؟! چرا هر چه قدر صبر میکنم، پایان شب سیه، سپید نمیشه؟ دیروز که گریه میکردم، یک بغل نداشتم. دست انداختم دیوار رو بغل کردم، سرد، خشن، سفت، بی روح.
آقای دکتر، قحطیِ بغل شده، تمام آغوش ها خسته، بی انگیزه، سرد، مثل همون دیوار.
آقای دکتر، یعنی آخر این همه سوز، بهار میاد؟!
۲۱.۳k
۱۲ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.