خدایا

خدایا...
خسته‌ام.
نه از دنیا، نه از آدما...
از خودم.
از دلی که دیگه نمی‌تونه طاقت بیاره،
از اشکی که هر شب بی‌دعوت میاد،
از بغضی که شده مهمونِ هر لحظه‌م.

خدایا...
می‌گن تو همیشه هستی،
ولی چرا انقدر تنهام؟
چرا هیچ دستی، حتی برای دلداری،
سمتِ من دراز نمی‌شه؟

من دیگه اون آدمِ محکم نیستم...
اون که لبخند می‌زد، حتی وقتی از درون می‌سوخت.
دلم شکسته،
بدجور...
طوری که صدای شکستنش فقط به گوش تو می‌رسه.

خدایا...
بهت اعتماد کردم،
ولی انگار صدایم بین هزار فریاد گم شد.
بین دعاهایی که اجابت شدن،
صدای "یا رب" من، بی‌جواب موند...

خدایا...
بغض دارم،
نه برای گفتن،
برای خفه شدن...

تو که می‌دونی...
هیچ‌کس جز تو نمی‌فهمه این حجم از خستگیو.
پس فقط یه بار، یه لحظه،
محکم بغلم کن...
که دیگه حتی طاقت افتادن هم ندارم...

قاصدک تنها💔
دیدگاه ها (۰)

به چه کسی باید بگویم دیگر نمی‌توانم؟و خستگی از جانم سرازیر ش...

⁨کجا نوشته‌اند که دوباره می‌بینیش؟پس این‌بار که دیدیش…خوب نگ...

گاهی وقتا جدایی فقط یه واژه نیست...یه جور مُردنه، بی‌صدا، بی...

نه بغضم بند میاد نه خاطراتت کم رنگ میشه اما بدون همین دلی ک ...

می دونی چرا خدا رفیق ترینه؟چون هر جا صداش بزنی یا حتی بهش فک...

وقتی دلت از همه ی دنیا می گیرهوقتی قفل دلت حتی با خنده هم با...

رمان انیمه ای «هنوز نه!» چپتر ۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط