اسیر شده در خویشم
اسیر شده در خویشم
در استخوانهای این انفرادی پوسیده
بی جان ، بی حرکت...
نگاهی کوچک به تو ...
تنها ملاقاتیِ این زندانی...
با انگشتم ترسیمت میکنم در هوا
به وجد میرقصانمت
میخندانی مرا...
دست در دستانت به گردشت می آیم
محبوس این فضای تاریک دنبالت میکنم،ای نور دلگرمی
با تمام تقلا در برمیگیرمت
اُمیدی در این کلبه ی متروکه
چون سرابی در دستانم محو میشوی
دوباره
در خود فرو میروم مایوس
دستانم را میگشایم
نگاهی به تو ...
همان شاپرک که سالیان در دست این مرد مرده که با اشک چشمانم زندگی بخشیدی
#اشک_آهنگ
در استخوانهای این انفرادی پوسیده
بی جان ، بی حرکت...
نگاهی کوچک به تو ...
تنها ملاقاتیِ این زندانی...
با انگشتم ترسیمت میکنم در هوا
به وجد میرقصانمت
میخندانی مرا...
دست در دستانت به گردشت می آیم
محبوس این فضای تاریک دنبالت میکنم،ای نور دلگرمی
با تمام تقلا در برمیگیرمت
اُمیدی در این کلبه ی متروکه
چون سرابی در دستانم محو میشوی
دوباره
در خود فرو میروم مایوس
دستانم را میگشایم
نگاهی به تو ...
همان شاپرک که سالیان در دست این مرد مرده که با اشک چشمانم زندگی بخشیدی
#اشک_آهنگ
۲۰.۹k
۱۲ تیر ۱۴۰۰