یاد آن روز بخیر...
یاد آن روز بخیر...
یاد آن روز که تو را دیدم و دل دل کردم...
یاد آن شاخه گل کاغذی در دستت
تو نگاهم کردی
و من از شرم نگاهت به زمین دوختم چشم
آری آن روز تو را یادت هست؟
یادت هست تو را
که برایم خواندی
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
آری آن روز دلم هم لرزید
اشکم از شوق فرو ریخت
و تو به آرامی
دستانم را گرفتی در دست
و سرودی
بیتو هرگز نتوانم
من آن روز در آن گرمی دستانت
عشق را عشق را تجربه کردم...
3
یاد آن روز که تو را دیدم و دل دل کردم...
یاد آن شاخه گل کاغذی در دستت
تو نگاهم کردی
و من از شرم نگاهت به زمین دوختم چشم
آری آن روز تو را یادت هست؟
یادت هست تو را
که برایم خواندی
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
آری آن روز دلم هم لرزید
اشکم از شوق فرو ریخت
و تو به آرامی
دستانم را گرفتی در دست
و سرودی
بیتو هرگز نتوانم
من آن روز در آن گرمی دستانت
عشق را عشق را تجربه کردم...
3
۵.۲k
۰۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.