خاطراتِ بد سوز!
#خاطراتِبدسوز!
ساده نوشتم
ساده تر از پیچهای بی کسی
کنار نبودنت!
دختر تنهایی می رود با آهنگ باد پاییزی
دور می شود از ایام با تو بودن!
پسری می رود با ساخته های ذهنش برای خوشبخت کردن دخترک
اینجا ورق هایی از جنس روزهای نبودن است
این صدای خسته را میان کوچ زمستان باور کن
ساعتها هم که دور شده باشی یادت کنار من است!
برگ ریز پاییز میان آمال گذشته خودنمایی میکند!
برگ برگ رفتنت را جمع کرده ام آخر باغ آرزوهایمان
با یادت امشب گرم میشوم !!!
دود عجیبی دارد خاطراتت
بد سوز است!
اینجا کنار همین دو سه کوچه پایین تر از ایام ایستاده ام!
☆☆☆
#امشبتوگریهکن...
تو بغض کن
گریه کن
هق هقت را بر بازوانت گسترده کن!
از میکده چشمانت شراب شور بنوش!
گوشه ی اتاق ، قالی دست بافت را چنگ بزن
زیر باران گریه کن و لبخند بزن!!!
کسی متوجه نمی شود!!!
باراها امتحان کرده ام !
امشب تو بیدار باش
تا خود صبح
اینها که خواندی تمام سهم من است!
تمام و کمال می خواهم بی کم و کاست!
سالهاست با همینها از کوچه های نبودنت عبور کرده ام
اما نه گذاشتم و نه گذشتم!
نه خاطراتت را جا گذاشتم و نه لحظه ای از یادت گذشتم
امشب - تو - گریه کن...
پ ♡ن
اسکله خالی از کشتی
ساحل خالی از موج
جنگل خالی از درخت
هستند
هنگام بستن چشمهایت
من به این روشن و خاموش شدن
عادت ندارم
خاطرم بدجور تشویش را نقاشی میکند
بر کاغذ کاهی احساسم
کوچه باغ آباد
رودخانه جاری
نوای نی لبک چوپان به راه
صدای مشک دوغ درها برقرار
مردم خوب آبادی با عطر نان در آغوش
گندم میکارند
گوسفندان فربه
گاوها پر شیر
و
دست مادربزرگها از روغن چرب
سیبیل پدربزرگ ها هم
بلبل ها همه شش دانگ
بوی نم کوچه باغ
و ما
با یک کاسه پر از آلوچه های کال و نمک
اینها همه به نگاه تو وابسته اند
هنوز هم با خیال دوریت
دلی پر از شعور میان سرم درد میگیرد...
#هرمزگانزیبا
#بندرعباس
#چوکبندر
#ابراهیممنصفی_رامیجنوب
#ویسگون
ساده نوشتم
ساده تر از پیچهای بی کسی
کنار نبودنت!
دختر تنهایی می رود با آهنگ باد پاییزی
دور می شود از ایام با تو بودن!
پسری می رود با ساخته های ذهنش برای خوشبخت کردن دخترک
اینجا ورق هایی از جنس روزهای نبودن است
این صدای خسته را میان کوچ زمستان باور کن
ساعتها هم که دور شده باشی یادت کنار من است!
برگ ریز پاییز میان آمال گذشته خودنمایی میکند!
برگ برگ رفتنت را جمع کرده ام آخر باغ آرزوهایمان
با یادت امشب گرم میشوم !!!
دود عجیبی دارد خاطراتت
بد سوز است!
اینجا کنار همین دو سه کوچه پایین تر از ایام ایستاده ام!
☆☆☆
#امشبتوگریهکن...
تو بغض کن
گریه کن
هق هقت را بر بازوانت گسترده کن!
از میکده چشمانت شراب شور بنوش!
گوشه ی اتاق ، قالی دست بافت را چنگ بزن
زیر باران گریه کن و لبخند بزن!!!
کسی متوجه نمی شود!!!
باراها امتحان کرده ام !
امشب تو بیدار باش
تا خود صبح
اینها که خواندی تمام سهم من است!
تمام و کمال می خواهم بی کم و کاست!
سالهاست با همینها از کوچه های نبودنت عبور کرده ام
اما نه گذاشتم و نه گذشتم!
نه خاطراتت را جا گذاشتم و نه لحظه ای از یادت گذشتم
امشب - تو - گریه کن...
پ ♡ن
اسکله خالی از کشتی
ساحل خالی از موج
جنگل خالی از درخت
هستند
هنگام بستن چشمهایت
من به این روشن و خاموش شدن
عادت ندارم
خاطرم بدجور تشویش را نقاشی میکند
بر کاغذ کاهی احساسم
کوچه باغ آباد
رودخانه جاری
نوای نی لبک چوپان به راه
صدای مشک دوغ درها برقرار
مردم خوب آبادی با عطر نان در آغوش
گندم میکارند
گوسفندان فربه
گاوها پر شیر
و
دست مادربزرگها از روغن چرب
سیبیل پدربزرگ ها هم
بلبل ها همه شش دانگ
بوی نم کوچه باغ
و ما
با یک کاسه پر از آلوچه های کال و نمک
اینها همه به نگاه تو وابسته اند
هنوز هم با خیال دوریت
دلی پر از شعور میان سرم درد میگیرد...
#هرمزگانزیبا
#بندرعباس
#چوکبندر
#ابراهیممنصفی_رامیجنوب
#ویسگون
۳۹.۹k
۰۲ آبان ۱۴۰۳