بوسه بر تنهایی...
#بوسه_بر_تنهایی...
تنم آراسته است
از زخمهایی که نادیده گرفتم
اما زخم شریانم را چه کنم
میان غروب پاییزی
غرق احساس شده ام
خاطراتم غریق نجاتم شده اند
و من با تبسمی تلخ اشک میریزم
دم خیالت گرم
با خیالت موجهای دریا تعادل ندرند
و این تکرار با چه وسعتی زیباست
همانند فیلمهای سیاه و سفید
زیر نور لامپ 100
تو را دوست دارم
از شور عشق نترسیدم
انگار راهی شدم
سوی نور ماهتاب چهره ات
تنهاییم را بدجور در آغوش گرفتم
بوسیدمش
گریستیم هر دو
گریه حالمان را خوب فهمید
تنهایی ام رفت
جا ماندم با دلم کنار تو
زلف به کج و راست میخوابانم
تنهایی ام رفت
دل را کجا برم
گریه های شبانه ام را ...
کجا؟
☆☆☆
#تکرارِعادلانه!
چشمهایت کهربای دور من است
گر چه دستهایت را در دستهایم ندارم!
اما هنوز خاطراتت تمام قد کنارم ایستاده اند!
هنوز هم خواهم نگاشت از چشمهایت
تا غزلهای دیروز!
وقت بسیار است برای عاشق شدن
اما علاقه ی شدید قلب را چه کنم؟
هر جا خاطرت ، یادت و نگاهت هست
به یادم باش
و بدان!
با یادت تنها می مانم
تا شبی کنار باران تو را میان تالار شقایقها ملاقات کنم
ساده انگار شده ام چندیست
میان قاصدکها پرواز میکند افکارم
تا تو را شاید بیابد و نگاهی ز نگاهت بردارد
ببرد تا شهر جنون و آغشته به خیال ناب
ببرد تا شهر خوبیها و محبتی مطبوع گردد
آنگاه ببرد ناز نگاهت
تمامم را
و اینک ستودنیست چند خط نگاهت
و چه سرودنیست شاه بیت کمی صدایت
اکنون غزلها را استوار بر چند بیت مثنوی خواهم سرود!
و چه غزل نابی می شود آنگاه که دوبیتی را آرام باشم!
و سپید ذهن من است
خاکستری نخواهم نوشت
سپید آرام من است
و چه تکرار عادلانه ایست یاد نگاهت!
پ ♡ ن
یک لحظه عشق
تمامِ یک عمر انتظار را توجیه میکند...
☆☆
هیچ کس نمی تواند بفهمد
چه می گویم ، وقتی سکوت کرده ام
که را می بینم ، وقتی که چشم بسته ام
چگونه بی قرار می شوم
وقتی بی قرار می شوم
چه می جویم وقتی دست دراز می کنم
هیچ کس
هیچ کس نمی داند
کی گرسنه ام ، چه وقت سفر می کنم
کی راه می روم ، چه هنگام گم می شوم
و هیچ کس نمی داند
که رفتنم ، بازگشتن است
و بازگشتم ، غیبت
که ضعفم نقابی ست
و قدرتم نقابی
و آن چه در راه است ، طوفان است
گمان می کنند که می دانند
می گذارم در گمان شان بمانند...
#هرمزگانزیبا
#بندرعباس
#ابراهیممنصفی_رامیجنوب
#چوکبندر
#ویسگون
تنم آراسته است
از زخمهایی که نادیده گرفتم
اما زخم شریانم را چه کنم
میان غروب پاییزی
غرق احساس شده ام
خاطراتم غریق نجاتم شده اند
و من با تبسمی تلخ اشک میریزم
دم خیالت گرم
با خیالت موجهای دریا تعادل ندرند
و این تکرار با چه وسعتی زیباست
همانند فیلمهای سیاه و سفید
زیر نور لامپ 100
تو را دوست دارم
از شور عشق نترسیدم
انگار راهی شدم
سوی نور ماهتاب چهره ات
تنهاییم را بدجور در آغوش گرفتم
بوسیدمش
گریستیم هر دو
گریه حالمان را خوب فهمید
تنهایی ام رفت
جا ماندم با دلم کنار تو
زلف به کج و راست میخوابانم
تنهایی ام رفت
دل را کجا برم
گریه های شبانه ام را ...
کجا؟
☆☆☆
#تکرارِعادلانه!
چشمهایت کهربای دور من است
گر چه دستهایت را در دستهایم ندارم!
اما هنوز خاطراتت تمام قد کنارم ایستاده اند!
هنوز هم خواهم نگاشت از چشمهایت
تا غزلهای دیروز!
وقت بسیار است برای عاشق شدن
اما علاقه ی شدید قلب را چه کنم؟
هر جا خاطرت ، یادت و نگاهت هست
به یادم باش
و بدان!
با یادت تنها می مانم
تا شبی کنار باران تو را میان تالار شقایقها ملاقات کنم
ساده انگار شده ام چندیست
میان قاصدکها پرواز میکند افکارم
تا تو را شاید بیابد و نگاهی ز نگاهت بردارد
ببرد تا شهر جنون و آغشته به خیال ناب
ببرد تا شهر خوبیها و محبتی مطبوع گردد
آنگاه ببرد ناز نگاهت
تمامم را
و اینک ستودنیست چند خط نگاهت
و چه سرودنیست شاه بیت کمی صدایت
اکنون غزلها را استوار بر چند بیت مثنوی خواهم سرود!
و چه غزل نابی می شود آنگاه که دوبیتی را آرام باشم!
و سپید ذهن من است
خاکستری نخواهم نوشت
سپید آرام من است
و چه تکرار عادلانه ایست یاد نگاهت!
پ ♡ ن
یک لحظه عشق
تمامِ یک عمر انتظار را توجیه میکند...
☆☆
هیچ کس نمی تواند بفهمد
چه می گویم ، وقتی سکوت کرده ام
که را می بینم ، وقتی که چشم بسته ام
چگونه بی قرار می شوم
وقتی بی قرار می شوم
چه می جویم وقتی دست دراز می کنم
هیچ کس
هیچ کس نمی داند
کی گرسنه ام ، چه وقت سفر می کنم
کی راه می روم ، چه هنگام گم می شوم
و هیچ کس نمی داند
که رفتنم ، بازگشتن است
و بازگشتم ، غیبت
که ضعفم نقابی ست
و قدرتم نقابی
و آن چه در راه است ، طوفان است
گمان می کنند که می دانند
می گذارم در گمان شان بمانند...
#هرمزگانزیبا
#بندرعباس
#ابراهیممنصفی_رامیجنوب
#چوکبندر
#ویسگون
۱۱.۰k
۱۱ آبان ۱۴۰۳