Monarchy part : ۱۲

به نظر من لورنزو مردی کم حرف است وقتی از او سؤال می کردم به نظر میرسید فقط با«بله» یا «نه» پاسخ می داد. وقتی از سوالی پرسیدند که بیشتر از بله یا نه نیاز داشت او فقط نگاهی به من انداخت که گفت نمیخواهد صحبت کند
وقتی به اتاق پادشاه رسیدیم لورنزو به من گفت صبر کنم تا پادشاه بیرون بیاید در حالی که منتظر میمانم متوجه میشوم که درست در مقابل اتاق های پادشاه پرتره ای از شاه و ملکه فقید است پادشاه ردای تیره و جواهرات خود را با عصای سلطنتی که نشان خانوادگی آنها در بالا بود به تن کرد شاه مانند یک حاکم سختگیر به نظر میرسید اگرچه این یک پرتره بود می توانم بگویم که او با یک چنگال آهنین بر این پادشاهی حکومت می کرد.
اعلیحضرت باید از راه حکومت پدر پیروی کند
ملکه فقید كاملاً با همسرش تفاوت داشت. او نور تاریکی او بود به معنای واقعی کلمه و مجازی او لباس سفیدی به تن داشت که در تضاد با لباس تیره پادشاه بود چشمانش مهربانی را نسبت به آنها نشان میداد که گرم و آرامش بخش بود
ناگهان صدای باز شدن در را میشنوم و سرم را پایین می اندازم
= تو اخراج شدی لورنزو از این بعد زمانی که به تو نیاز شد تو میای.
لورنزو مؤدبانه تعظیم میکند و بالا را ترک میکند
پادشاه در راهرو قدم میزند و من هم همین را دنبال میکنم ما در سکوت قدم می زنیم و افکارم به سمت والدینم می رود. آیا آنها خوب هستند؟ آیا آنها به پادشاهی انگلیس رسیدند؟ سوالات و سناریوهای زیادی مغزم را پر میکند وقتی اسمم را صدا می زنند در فکر فرو می روم
افکارم ناپدید میشوند و متوجه میشوم که اکنون در اتاق دیگری هستم کتابخانه
_ مگه نمیشنوی چی پرسیدم؟
با لحنی ناپسند می پرسد
+ نه اعلیحضرت من..
او آهی میکشد
_ به من بگو چه چیزی اینقدر مهم است که توجه تو را جلب کرده است؟
با لحن آهسته ای میگویم
+ به پدر و مادرم فکر میکردم اعلیحضرت
_ تو نباید به زندگی قبلیت فکر کنی تو برای من در قصر من کار میکنی. من نمی خواهم این اتفاق دوباره بیفتد فهمیدی؟
احساس می کنم به دستور شدید او گلویم سفت شد و صدایم در گلویم گیرکرد سرم را تکان میدهم
او دستور میدهد
_ خوب حالا برایم چای بیاور
سر تکان میدهم و با سرعت از کتابخانه بیرون می روم
وقتی باید از آشپزخانه چای بخورم آن را به کتابخانه بر می گردانم فنجان را روی میز روبرویش گذاشتم به آرامی شروع میکنم به ریختن چای داغ از کتری داخل فنجان وقتی ریختنم تمام شد کتری را کناری گذاشتم یک قدم به گوشه بر می گردم

های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
دیدگاه ها (۱)

Monarchy part : ۱۳

Monarchy part : ۱۴

Monarchy part : ۱۱

Monarchy part : 10

خاطراتِ تو ،نه ارو است که بسوزاندو نه زلزله ای سهمگین ، که و...

صحنه,پارت یازدهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط