پارت ۶

هیچ کس صدامو نمی‌شنید داشتم ناامید میشدم ک دیگه کارم ساختس اما از پشت سرم صدایی شنیدم

_چیکار داری می‌کنی!*داد

تا خواست پسره حرف بزنه با یه ضربه روی زمین پرتاب شد و چون دستم توی دستش بود منم روی زمین پرتاب شدم استخوانام بدجور درد میکردن و دردش بدتر هم میشد
پسره سریع از روی زمین بلند شد و پا ب فرار گذاشت

برگشتم ببینم کی منو نجات داد با دیدن فرد روبه‌روم میخواستم همینجا قبرمو بکنم برم توش...جیمین بودددد

سعی کردم خودمو کنترل کنم جیمین داشت ب فرار کردن پسره نگاه میکرد نگاهشو داد ب من و اومد سمتم و به داخل چشمام با نگرانی نگاه میکرد و من اون لحظه هنگ کرده بودم

_ا/ت حالت خوبه

چیییی ا/تتتت...اسممو گفت
+ا...آره خوبم ممنون

_چیزیت ک نشد
+نه اگه نبودی الان دختر بودنمو از دست میدادم*بغض
_هیشش ناراحت نشو بیا بریم سالن اصلی
+باش بریم

جیمین ویو

ب ا/ت کمک کردم بلند شه که یهو اخی گفت و پاهاش میلرزیدن
تا خواست بی افته براید استایل بغلش کردم *و ا/ت همان جا مرد...نمرد؟
به صورتش نگاهی کردم چشماشو از ترس بسته بود ک کم کم باز کرد وقتی خودشو توی بغلم دید لپاش سرخ شد و نگاهشو ازم گرفت

خندیدم
+ب...چی میخندی
_کیوت...
+میشه...منو بزاری زمین
_نوچ
+چرا!

یهو دستمو ول کردم دوباره سریع گرفتمش جیغ خفیفی از ترس زد و گف

+یاااا نکن
_لجبازی کنی میکنم
+یااا جیمینا

جیمینا!
خودشم از این حرفش تعجب کرد...

_یااااااااااا جیمیناااا*اداشو درآورد

ا/ت سعی می‌کرد اخم کنه ولی خنده جاش روگرفت

_خب دیگه بریم
+هوم...
دیدگاه ها (۱۳)

پارت ۶ ادامه

سناریو 🤍وقتی وسط دعوا یهو میگی دوست دارم*درخواستینامجون_الان...

سناریو 🤍وقتی برای اینکه ازش حفاظت کنی از جون خودت میگذری میر...

سناریو 🤍وقتی بچتون گم شد*درخواستی نامجون_ا/ت نگران پیدا میشه...

●بال های سیاه و سفید○پارت 15

هرزه ی حکومتی پارت ۴ که جیمین و جیهوپ...دستاشون و گذاشتن روی...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲۹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط