ماه عمارتم p8
ماه عمارتم p8
از زبان ات
از خواب پا شدم رفتم روی تخت نشستم کنار تختم ی جعبه بود بازش کردم و ی گوشی ایفون ۱۴پرو مکس توش بود از خوشحالی ی جیغ زدم رفتم دشوری کارای لازمو کردم ی لباس کیوت سفید پوشیدم ی میکاپ ملایم کردم رفتم پایین روی پله ها بودم که دیدم هیچ صدایی نماد مثل همیشه تاریک و همه ی پردا ها کشیده عمارت خیلی بزرگی هست ولی چیدمان قدیمی و خوبی نداره ک رفتم سمت اشپز خونه
خدمتکارا داشتن غذا درست میکردن ک با دیدن من همه تعظیم کردن ک اجوما گفت
#بانوی جوان چیزی احتیاج دارین یا برای صبحانه چیز خاصی میخواین
+نوچ اومدم فقط ببینم اشپز خونه چطوریه دارم خونرو میگردم
#اهان بانوی جوان چیزی احتیاج داشتین بهم بگین
+اوک من رفتم بای
ی ساعت بعد
کل خونرو گشتم توی حیات پشتی کنار استخر نشستم و پاهامو کردم داخل اب و ی نفس عمیق کشیدم ک یکی از خدمتکارا لومد
بانوی جوان صبحانه امادش و ارباب منتظرتونه
+آم اوکی الان میام
رفتم داخل جیمین روی صندلی کنار میز ناهار خوری نشسته بود رفتم جلو و گفتم
+سلام بابا جونم
_باباجونم؟
+اوهوم بابامی دیگه.
صبحانه رو خوردیم که جیمین پا شد بره ک گفت
_دارم میرم شرکت ساعت ۸اماده باش میام دنبالت بریم برا مهمونی شرکت
+اوک
_من رفتم بای
+اوکی بای
ویو ساعت ۶
نگا ب ساعت کردم ساعت ۶بود رفتن حموم نیم ساعت بعد
از حموم اومدم بیرون رفتم اتاق لباسم ی لباس مجلسی کوتاه شیک انتخاب کردم و روی صندی تو اتاق لباس گذاشتم برای لباسم کیف و کفشی ک بهش بخوره انتخواب کردم. گذاشتم کنارش رفتم ی ارایش تقریبا غلیظ کردم ی رژ زرشکی زدم و موهای تقریبابلندمو صاف کردم زیرولالاتمو پوشیدم و رفتم لباسمو هم پوشیدم تو اینه قدی به خودم نگاه کردم و واقعاخوشگل شده بودم ک یکی در زد
+بیا تو
_اوم اماده ای
+اوهوم
_Woooow خودتی ات خیلی خوشگل شدی
+مشییی
_بریم
+بریم
پارت بعدی ۷تا لابک ۱۰تا کامنت
از زبان ات
از خواب پا شدم رفتم روی تخت نشستم کنار تختم ی جعبه بود بازش کردم و ی گوشی ایفون ۱۴پرو مکس توش بود از خوشحالی ی جیغ زدم رفتم دشوری کارای لازمو کردم ی لباس کیوت سفید پوشیدم ی میکاپ ملایم کردم رفتم پایین روی پله ها بودم که دیدم هیچ صدایی نماد مثل همیشه تاریک و همه ی پردا ها کشیده عمارت خیلی بزرگی هست ولی چیدمان قدیمی و خوبی نداره ک رفتم سمت اشپز خونه
خدمتکارا داشتن غذا درست میکردن ک با دیدن من همه تعظیم کردن ک اجوما گفت
#بانوی جوان چیزی احتیاج دارین یا برای صبحانه چیز خاصی میخواین
+نوچ اومدم فقط ببینم اشپز خونه چطوریه دارم خونرو میگردم
#اهان بانوی جوان چیزی احتیاج داشتین بهم بگین
+اوک من رفتم بای
ی ساعت بعد
کل خونرو گشتم توی حیات پشتی کنار استخر نشستم و پاهامو کردم داخل اب و ی نفس عمیق کشیدم ک یکی از خدمتکارا لومد
بانوی جوان صبحانه امادش و ارباب منتظرتونه
+آم اوکی الان میام
رفتم داخل جیمین روی صندلی کنار میز ناهار خوری نشسته بود رفتم جلو و گفتم
+سلام بابا جونم
_باباجونم؟
+اوهوم بابامی دیگه.
صبحانه رو خوردیم که جیمین پا شد بره ک گفت
_دارم میرم شرکت ساعت ۸اماده باش میام دنبالت بریم برا مهمونی شرکت
+اوک
_من رفتم بای
+اوکی بای
ویو ساعت ۶
نگا ب ساعت کردم ساعت ۶بود رفتن حموم نیم ساعت بعد
از حموم اومدم بیرون رفتم اتاق لباسم ی لباس مجلسی کوتاه شیک انتخاب کردم و روی صندی تو اتاق لباس گذاشتم برای لباسم کیف و کفشی ک بهش بخوره انتخواب کردم. گذاشتم کنارش رفتم ی ارایش تقریبا غلیظ کردم ی رژ زرشکی زدم و موهای تقریبابلندمو صاف کردم زیرولالاتمو پوشیدم و رفتم لباسمو هم پوشیدم تو اینه قدی به خودم نگاه کردم و واقعاخوشگل شده بودم ک یکی در زد
+بیا تو
_اوم اماده ای
+اوهوم
_Woooow خودتی ات خیلی خوشگل شدی
+مشییی
_بریم
+بریم
پارت بعدی ۷تا لابک ۱۰تا کامنت
۱۳.۴k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.