ماه عمارتم p7
ماه عمارتم p7
از زبان ات
رفتم پایین جیمین رو مبل نشسته بود و داشت روزنامه میخوند رفتم جلو متوجه اومدنم نشد به روزنامه نگاه کردم دیدم تو روزنامه نوشته
پارک جیمین بزرگترین مافیای کره هنوز خود را نشان نداده است و هیچ عکسی از او پیدا نکردیم
+میگم عجب عادمی هستی
_ای ترسیدم چرا انقدر بی سرو صدا میای پیشم
+خب حالا
_اماده ای بریم
+اوهوم
رفتیم حیات ماشین اومد جلومون بادیگارد در ماشینو باز کرد نشستم و با علامت جیمین ماشین حرکت کرد
رفتیم ب ی پاساژ رسیدیم جلوش پارک کرد ی نگا به تابلوش کردم دیدم لباسای اینجا قیمت قلب عادمن رفتیم داخل که جیمین گفت
_اتاق لباستو دیدی ک
+ار
_خب قراره انقدر وسایل بخریم که اونجا پر بشه و اینکه اصلا خجالت نکش و هر چی دوس داری بخر
+باوشه
چند ساعت بعد ساعت ۹شب
رفتیم ب ی کافه انقدر وسایل خریده بودیم ک بادیگاردا که وسایلارو میاوردن دیده نمیشدم خلاصه رفتیم نشستیم
گارسون اومد
سلام خیلی خوش اومدید چی میل دارید
+ی ایس امریکانو تلخ
_منم
چشم
_فکر میکردم شیرین دوست داشته باشی
+ چیزای تلخ رو ترجیح میدم
سفارشامونو اوردن داشتیم میخوردیم(قهوه منحرفا📿)
+خب از زندگیت بگو پدرمو بشناسم
_چی میخوای بدونی
+اوم خب زنو بچه نداری یعنی ازدواج نکردی چند سالته برای چی مافیای راز جذابیتت چرا منو ب فرزندی گرفتی و........
_ات ترمز کن خب من زن بچم مردن ۳۶سالمه مافیا شدم چون استعدادش رو داشتم راز جذابیتم خب رسیدن به خودمه و ترو ب فرزندی گرفتم چون خیلی شبیه دخترمی دخترم هم سن تو بود مرد
+اعع من معذرتمیخوام نمیدونستم و اینکهاگه سوالی داری بپرس
_خب چرا بجای اینکه رو درست تمرکز کنی میری بار مشروب میخوری سیگار میکشی همش تو خیابونایی
+ام چون من اینجوری دوست داشتم باشم و هستم
_پس برات باید چنتا قانون بزارم
+ترو خدا مشروب سیگار رو نگو نخورم نکشم
_ن با اون کاری ندارم وای حق نداری زیاد بخوری و بکشی حالا فکرمیکنم بت میگم
از زبان نویسنده
خب دیگه رفتن خونه غذا خوردن کپیدن
ببخشید چند روزه نیستم یکم حالم بده تمرکز ندارم
پارت بعدی شرت نداره ولی حمایت زیاد کنین
از زبان ات
رفتم پایین جیمین رو مبل نشسته بود و داشت روزنامه میخوند رفتم جلو متوجه اومدنم نشد به روزنامه نگاه کردم دیدم تو روزنامه نوشته
پارک جیمین بزرگترین مافیای کره هنوز خود را نشان نداده است و هیچ عکسی از او پیدا نکردیم
+میگم عجب عادمی هستی
_ای ترسیدم چرا انقدر بی سرو صدا میای پیشم
+خب حالا
_اماده ای بریم
+اوهوم
رفتیم حیات ماشین اومد جلومون بادیگارد در ماشینو باز کرد نشستم و با علامت جیمین ماشین حرکت کرد
رفتیم ب ی پاساژ رسیدیم جلوش پارک کرد ی نگا به تابلوش کردم دیدم لباسای اینجا قیمت قلب عادمن رفتیم داخل که جیمین گفت
_اتاق لباستو دیدی ک
+ار
_خب قراره انقدر وسایل بخریم که اونجا پر بشه و اینکه اصلا خجالت نکش و هر چی دوس داری بخر
+باوشه
چند ساعت بعد ساعت ۹شب
رفتیم ب ی کافه انقدر وسایل خریده بودیم ک بادیگاردا که وسایلارو میاوردن دیده نمیشدم خلاصه رفتیم نشستیم
گارسون اومد
سلام خیلی خوش اومدید چی میل دارید
+ی ایس امریکانو تلخ
_منم
چشم
_فکر میکردم شیرین دوست داشته باشی
+ چیزای تلخ رو ترجیح میدم
سفارشامونو اوردن داشتیم میخوردیم(قهوه منحرفا📿)
+خب از زندگیت بگو پدرمو بشناسم
_چی میخوای بدونی
+اوم خب زنو بچه نداری یعنی ازدواج نکردی چند سالته برای چی مافیای راز جذابیتت چرا منو ب فرزندی گرفتی و........
_ات ترمز کن خب من زن بچم مردن ۳۶سالمه مافیا شدم چون استعدادش رو داشتم راز جذابیتم خب رسیدن به خودمه و ترو ب فرزندی گرفتم چون خیلی شبیه دخترمی دخترم هم سن تو بود مرد
+اعع من معذرتمیخوام نمیدونستم و اینکهاگه سوالی داری بپرس
_خب چرا بجای اینکه رو درست تمرکز کنی میری بار مشروب میخوری سیگار میکشی همش تو خیابونایی
+ام چون من اینجوری دوست داشتم باشم و هستم
_پس برات باید چنتا قانون بزارم
+ترو خدا مشروب سیگار رو نگو نخورم نکشم
_ن با اون کاری ندارم وای حق نداری زیاد بخوری و بکشی حالا فکرمیکنم بت میگم
از زبان نویسنده
خب دیگه رفتن خونه غذا خوردن کپیدن
ببخشید چند روزه نیستم یکم حالم بده تمرکز ندارم
پارت بعدی شرت نداره ولی حمایت زیاد کنین
۷.۹k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.