جونگ کوک با سر تایید کرد و تهیونگ دستش رو دور کمر جونگ کو
جونگ کوک با سر تایید کرد و تهیونگ دستش رو دور کمر جونگ کوک و جونگ کوک درستش رو دور گردن تهیونگ حلقه کرد و رقصیدن رو شروع کردن همه چی نرمال بود تا وقتی که تهیونگ خم شد تا جونگ کوک رو ببوسه ولی جونگ کوک یکم به عقب خم شد و جلوی این کار تهیونگ رو گرفت
کوک: تهیونگا حس نمیکنی جیوون داره نگامون میکنه
تهیونگ: ما که با هم داریم میرقصیم و فکر کنم جیوون باید عادت کنه منو تو رو بابا صدا کنه
پسر کوچیکتر لبخندی زد و تهیونگ اینبار لب هاشو شکار کرد و ازش جدا شد
کوک:میدونستی فرشته ای تهیونگا ؟
تهیونگ:نه پریزاد کوچولو من فقط بنده ایم و که برای پرستیدن بوسیدنی ترین مخلوق خدا آفریده شده
جونگ کوک سرخ شدن گونه هاشو حس کرد و فقط سرش رو پایین انداخت
اون شب اتفاقای زیادی واسه تهیونگ و جونگ کوک افتاد(بله منظورم همونیه که فکر میکنی 😂چون ویسگون نمیزاره اس*مات بنویسم ننوشتم و لطفا درخواست نکنید🙃)
ویو فردا صبح
تهیونگ توی بغل جونگ کوک بیدار شو تصمیم گرفت بره صبحونه آماده کنه تا وقتی پریزادش بیدار میشه با هم صبحونه بخورن بعد از آماده کردن صبحونه رفت تا جونگ کوک رو بیدار کنه دیشب جیوون برگشته بود سئول و قرار بود کوک و ته هم امروز برگردن
تهیونگ: پریزاد کوچولوم بیدار شو بیا صبحونه بخوریم
کوک: خوابم میاد
تهیونگ: درد نداری؟ پاشو این مسکن و بخور تا برات کیسه آب گرم بیارم میخوای کمکت کنم بشینی
جونگ کوک: عزیزم من که تیر نخوردم حالم خوبه بیا بریم صبحونه بخوریم
............
کوک: تهیونگا حس نمیکنی جیوون داره نگامون میکنه
تهیونگ: ما که با هم داریم میرقصیم و فکر کنم جیوون باید عادت کنه منو تو رو بابا صدا کنه
پسر کوچیکتر لبخندی زد و تهیونگ اینبار لب هاشو شکار کرد و ازش جدا شد
کوک:میدونستی فرشته ای تهیونگا ؟
تهیونگ:نه پریزاد کوچولو من فقط بنده ایم و که برای پرستیدن بوسیدنی ترین مخلوق خدا آفریده شده
جونگ کوک سرخ شدن گونه هاشو حس کرد و فقط سرش رو پایین انداخت
اون شب اتفاقای زیادی واسه تهیونگ و جونگ کوک افتاد(بله منظورم همونیه که فکر میکنی 😂چون ویسگون نمیزاره اس*مات بنویسم ننوشتم و لطفا درخواست نکنید🙃)
ویو فردا صبح
تهیونگ توی بغل جونگ کوک بیدار شو تصمیم گرفت بره صبحونه آماده کنه تا وقتی پریزادش بیدار میشه با هم صبحونه بخورن بعد از آماده کردن صبحونه رفت تا جونگ کوک رو بیدار کنه دیشب جیوون برگشته بود سئول و قرار بود کوک و ته هم امروز برگردن
تهیونگ: پریزاد کوچولوم بیدار شو بیا صبحونه بخوریم
کوک: خوابم میاد
تهیونگ: درد نداری؟ پاشو این مسکن و بخور تا برات کیسه آب گرم بیارم میخوای کمکت کنم بشینی
جونگ کوک: عزیزم من که تیر نخوردم حالم خوبه بیا بریم صبحونه بخوریم
............
۱۶.۶k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.