آدمها از یکدیگر هیچ چیز نمیدانند

دلم برایت تنگ شده و هیچکس حضورِ موذیانه ی بغضی پنهان را در نگاهم نمی‌بیند.
ضربه‌ای به شانه‌ام می‌‌زنند و من در اعماقِ سرخگونِ قلبم می‌دانم، از سکوتِ من چه خرسندند.
درست مثلِ اینکه از پرنده‌ای در قفس سوال کنی‌ چه اتفاقی افتاده ؟
بعد بنشینی برای آرزوهایش دعا کنی‌ ....

آدم‌ها از یکدیگر هیچ چیزی نمی‌‌دانند .. هیچ چیز

نیکی فیروزکوهی
دیدگاه ها (۴)

اما شما هرگز نمیدانید چه لذتی دارد صدا زدن مکرّر نامش...و من...

دستی که مینویسد...

مثل تصوّر باغ‌های شیراز بر میزِ چوبی‌ام_ در دم‌کردهٔ بهارنار...

کاشکی من دایناسورت بودم...😢

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط