دستی که مینویسد...

نه گلی برایت آوردم، نه آغوشِ گرمی
تنها دوستت داشتم پریشان و آشفته
تنها دوستت داشتم
و راضی بودم به رضای همین کلمات
که در هیئتِ شعری تازه کنارت باشند

مهربان نیستم، نبوده‌ام هرگز!
آدمی دوردست و ناچارم
که دستش به ‌جایی نمی‌رسد،
و تسلّی می‌دهد خودش را
به اینکه دستی که می‌نویسد
از دستی که نوازش می‌کند
سخاوتِ بیشتری دارد!

#لیلا_کردبچه
#میان_جیوه_و_اندوه
دیدگاه ها (۹)

سلام یارجانم!شبت بخیر آقا...شما که سراغی از من نمیگیرید اما ...

یارجان! نیستی...پاییز هم دارد به نیمه میرسد...و تو نیستی...و...

اما شما هرگز نمیدانید چه لذتی دارد صدا زدن مکرّر نامش...و من...

آدمها از یکدیگر هیچ چیز نمیدانند

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط