رمان دورترین نزدیک کاور ادیت از شخصیتای رمان
#پارت_174
پارت اعتراف و هیجانی😍😍😍💙
ماهور
درو باز کردم عصبی به صحنه روبروم نگا کردم که دستم لرزید
رفتم سمت پارسامحکم کشیدمش فک کنم مست بود ک بی تعادل افتادرو زمین گرفتمش زیرمشتولگد
+به چه حقی اومدی توخونه ی من و ب ترانم دست زدی چه گهی داشتی میخوردی هوم؟اون مال منه ومال منم میمونه میشکنم اون دستی که بهش بخوره...
ترانه
ازترس میلرزیدم
ماهورافتاده بود ب جون پارساو همینجوری میزدش که رادوین تو چارچوب درقرارگرفت بزورماهورو جدا کرد عصبی داد میزد ولش کنه رادوین بزور جلوشو گرفت
رادوین نگاهی بهم کردو روبه ماهور گفت:عجب زوری داریا ول کن برادر من کشتیش این عوضیومن میبرم شما عشقتودریاب بهت نیاز داره
رادوین کسیوصدا زدو پارساروبردن
ماهورعصبیونارحت اومد سمتم
دستاشوباز کردکه بی حرف رفتم بغلش
گریم شدیدتر شد
دستشوبردلای موهام
+آروم باش عزیزم من پیشتم
اومدم عقبو با مشت میکوبیدم رو سینش
چشاشوبست اونم کم ناراحت نبود
بغلم کرد
+تموم شد ترانه،تموم شد
یکم بعدازش فاصله گرفتم باگریه داد زدم
_توچراواسه خودت میبریو میدوزی نتیجه گیریم میکنی؟!کی گفته من ازت بدم میاد؟!
چیزی نگفت شونه هام میلرزید بابغض ادامه دادم
_اماچه فرقی میکنه هوم؟وقتی تو هیچ حسی بهم نداری چرا برات مهم باشه نظر من؟! میدونم همینجوریشم هیچی حسی نیست عادیه برام! عذاب وجدان نگیرمن عادت کردم ب این دلخوشیای الکی!
با اخم بهم نگا کرد
بیشتر نتونستم ادامه بدم با گریه رفتم بالادنبالم اومدرفتم تواتاق داشتم درو میبستم که جلودرو وایساد بیخیال شدمورفتم سمت تختم دستمو کشید
بدتر ازمن داد میزدخیلی بد عصبی بود
+لعنتی من اگه دوست نداشتم جلو عالموادم نمی گفتم این دخترزندگیه من
اگه دوست نداشتم اینهمه ب درو دیوار نمیزدم برات انقد بهت نزدیک نمیشدم
اگه دوست نداشتم وضعم این نبود
با تاسف سرشو تکون داد: از همون اولش کم کم خوشم اومد ازت اخه اگه دوست نداشتم حالم انقد خراب نبود که
اینهمه مدت از رفتار من اینو فهمیدی؟!
که هیچ حسی بت ندارم؟
ندیدی روز ب روز بدتر بهت اعتیاد پیدا کردم؟
ترانه زندگیم من عاشقتم
اما اگه تو این حس بهم نداشته باشی حرفی نیست مجبور نیستی خب!
ناباورانه بهش نگامیکردم الان ماهور به من گفت که دوسم داره؟ این حرفا واقعیه؟!من چن ساله منتظرشنیدن این بودم! من خیلی وقته این لحظه رو میخواستم و ارزوش میکردم الان میخواستم از خوشحالی داد بزنم قلبم داشت از جاش کنده میشد ایندفعه اشکم از سر شوق در اومد
+نکن!
اشکامو پاک کرد منتظر نگام میکرد بیشتر از این دلم نمی اومد سکوت کنم
به چشای منتظرش نگا کردم
_دوست دارم شاه دلم...
پارت جذابی بود نه؟!!!
کلیپ ادیت چطوره؟!😍😍
#دورترین_نزدیک
#پست_جدید #عاشقانه #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عکس_نوشته #تنهایی #عشق
پارت اعتراف و هیجانی😍😍😍💙
ماهور
درو باز کردم عصبی به صحنه روبروم نگا کردم که دستم لرزید
رفتم سمت پارسامحکم کشیدمش فک کنم مست بود ک بی تعادل افتادرو زمین گرفتمش زیرمشتولگد
+به چه حقی اومدی توخونه ی من و ب ترانم دست زدی چه گهی داشتی میخوردی هوم؟اون مال منه ومال منم میمونه میشکنم اون دستی که بهش بخوره...
ترانه
ازترس میلرزیدم
ماهورافتاده بود ب جون پارساو همینجوری میزدش که رادوین تو چارچوب درقرارگرفت بزورماهورو جدا کرد عصبی داد میزد ولش کنه رادوین بزور جلوشو گرفت
رادوین نگاهی بهم کردو روبه ماهور گفت:عجب زوری داریا ول کن برادر من کشتیش این عوضیومن میبرم شما عشقتودریاب بهت نیاز داره
رادوین کسیوصدا زدو پارساروبردن
ماهورعصبیونارحت اومد سمتم
دستاشوباز کردکه بی حرف رفتم بغلش
گریم شدیدتر شد
دستشوبردلای موهام
+آروم باش عزیزم من پیشتم
اومدم عقبو با مشت میکوبیدم رو سینش
چشاشوبست اونم کم ناراحت نبود
بغلم کرد
+تموم شد ترانه،تموم شد
یکم بعدازش فاصله گرفتم باگریه داد زدم
_توچراواسه خودت میبریو میدوزی نتیجه گیریم میکنی؟!کی گفته من ازت بدم میاد؟!
چیزی نگفت شونه هام میلرزید بابغض ادامه دادم
_اماچه فرقی میکنه هوم؟وقتی تو هیچ حسی بهم نداری چرا برات مهم باشه نظر من؟! میدونم همینجوریشم هیچی حسی نیست عادیه برام! عذاب وجدان نگیرمن عادت کردم ب این دلخوشیای الکی!
با اخم بهم نگا کرد
بیشتر نتونستم ادامه بدم با گریه رفتم بالادنبالم اومدرفتم تواتاق داشتم درو میبستم که جلودرو وایساد بیخیال شدمورفتم سمت تختم دستمو کشید
بدتر ازمن داد میزدخیلی بد عصبی بود
+لعنتی من اگه دوست نداشتم جلو عالموادم نمی گفتم این دخترزندگیه من
اگه دوست نداشتم اینهمه ب درو دیوار نمیزدم برات انقد بهت نزدیک نمیشدم
اگه دوست نداشتم وضعم این نبود
با تاسف سرشو تکون داد: از همون اولش کم کم خوشم اومد ازت اخه اگه دوست نداشتم حالم انقد خراب نبود که
اینهمه مدت از رفتار من اینو فهمیدی؟!
که هیچ حسی بت ندارم؟
ندیدی روز ب روز بدتر بهت اعتیاد پیدا کردم؟
ترانه زندگیم من عاشقتم
اما اگه تو این حس بهم نداشته باشی حرفی نیست مجبور نیستی خب!
ناباورانه بهش نگامیکردم الان ماهور به من گفت که دوسم داره؟ این حرفا واقعیه؟!من چن ساله منتظرشنیدن این بودم! من خیلی وقته این لحظه رو میخواستم و ارزوش میکردم الان میخواستم از خوشحالی داد بزنم قلبم داشت از جاش کنده میشد ایندفعه اشکم از سر شوق در اومد
+نکن!
اشکامو پاک کرد منتظر نگام میکرد بیشتر از این دلم نمی اومد سکوت کنم
به چشای منتظرش نگا کردم
_دوست دارم شاه دلم...
پارت جذابی بود نه؟!!!
کلیپ ادیت چطوره؟!😍😍
#دورترین_نزدیک
#پست_جدید #عاشقانه #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عکس_نوشته #تنهایی #عشق
۷۲.۴k
۰۵ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.