قهوه تلخ
قهوه تلخ
Part13
دیانا:ی لباس ک تا بالای زانوم بود و رنگشم سفید بود پوشیدم ی صندل پاشنه بلندم پوشیدم...کیف سته کفشرم برادشتم خرتو پرتامو ریختم توش...
پاشنه کفشه اندازه درازی سه تا انگشت شستم بود...
اخه مگ کجا میخام برم ک همچین لباسی پوشیدم/:
عصن عب نداره دیانا سنگین باششش دیانا اروم باشششش....
ارسلان:ی تیشرت بنفش با ی شلوار مشکی پوشیدم....
رفتم ببینم دیانا چی پوشیده....
خک تو صرت برا من صب بلد نبودی همچین لباسی بپوشی الان ک ی مهمونی دوصتانه میخایم بریم عی لباسو پوشیدی....
دیانا:همینی ک هس توم برو کت شلوار بپوش....
ارسلان:بله چون ت گفتی چشم
دیانا:عی خدا لقتت کنه انق زر زدی دسم خورد خط چشم کج شدددد(با جیغ)
ارسلان:ترجیح میدم برم بیرون تا در معرز فش قرار نگرفتم...
دیانا:پدصگ حرف نزن اریشمو ریدممم یتیمیکینقن
________________________________
محراب:مهدیس.
مهدیس:بل
محراب:ارسلانینا درن میان خونمون....
مهدیس:من چی بپوشممم
محراب:پشو ی لباس 3کسی بپوش....
مهدیس:بش بزا ببینم تو کمد چی دارم....
در کمدم باز کردم یکی یکی لباسارو ریختم بیرون..
عففف هیچی ندارمممم
محراب:عون لباسه هس صورتیه استین نداره بالا تنش ب کمک ی بند ک پشت گردنش بسته میشه رو تنت وایمیسه تا بالای زانوتم هس بپوش...
مهدیس:ع عون ک نمیزاری هیجا بپوشمش
محراب:ار
مهدیس:رفتم پوشیدمش...
محراب:عففف چ کردنی شدی پدصگ
مهدیس:توبه توبه حیا کن پسر...
محراب:خندیدمو ع اتاق رفتم بیرون لباس بپوشم
مهدیس:رفتم سمت میز توالتم شرو کردم ارایش کردن.....
_______________________________
دیانا:بلخره بعد دو ساعت ارایشم تموم شد....
کفشه خیلی پاشنه داش دشتم میمردم....
ارسلان:قشنگ معلومه پات تو کفشه دره زار میزنه
دیانا:اه بیا بقلم کن بزارم تو ماشین...
ارسلان:نههه لباسام خراب میشهههه
دیانا:کفشرو در میارم میکنم تو کیونتا😐🔪
گمشو بلندم کن بزارم تو ماشینننن.........
"ادامه دارد"
Part13
دیانا:ی لباس ک تا بالای زانوم بود و رنگشم سفید بود پوشیدم ی صندل پاشنه بلندم پوشیدم...کیف سته کفشرم برادشتم خرتو پرتامو ریختم توش...
پاشنه کفشه اندازه درازی سه تا انگشت شستم بود...
اخه مگ کجا میخام برم ک همچین لباسی پوشیدم/:
عصن عب نداره دیانا سنگین باششش دیانا اروم باشششش....
ارسلان:ی تیشرت بنفش با ی شلوار مشکی پوشیدم....
رفتم ببینم دیانا چی پوشیده....
خک تو صرت برا من صب بلد نبودی همچین لباسی بپوشی الان ک ی مهمونی دوصتانه میخایم بریم عی لباسو پوشیدی....
دیانا:همینی ک هس توم برو کت شلوار بپوش....
ارسلان:بله چون ت گفتی چشم
دیانا:عی خدا لقتت کنه انق زر زدی دسم خورد خط چشم کج شدددد(با جیغ)
ارسلان:ترجیح میدم برم بیرون تا در معرز فش قرار نگرفتم...
دیانا:پدصگ حرف نزن اریشمو ریدممم یتیمیکینقن
________________________________
محراب:مهدیس.
مهدیس:بل
محراب:ارسلانینا درن میان خونمون....
مهدیس:من چی بپوشممم
محراب:پشو ی لباس 3کسی بپوش....
مهدیس:بش بزا ببینم تو کمد چی دارم....
در کمدم باز کردم یکی یکی لباسارو ریختم بیرون..
عففف هیچی ندارمممم
محراب:عون لباسه هس صورتیه استین نداره بالا تنش ب کمک ی بند ک پشت گردنش بسته میشه رو تنت وایمیسه تا بالای زانوتم هس بپوش...
مهدیس:ع عون ک نمیزاری هیجا بپوشمش
محراب:ار
مهدیس:رفتم پوشیدمش...
محراب:عففف چ کردنی شدی پدصگ
مهدیس:توبه توبه حیا کن پسر...
محراب:خندیدمو ع اتاق رفتم بیرون لباس بپوشم
مهدیس:رفتم سمت میز توالتم شرو کردم ارایش کردن.....
_______________________________
دیانا:بلخره بعد دو ساعت ارایشم تموم شد....
کفشه خیلی پاشنه داش دشتم میمردم....
ارسلان:قشنگ معلومه پات تو کفشه دره زار میزنه
دیانا:اه بیا بقلم کن بزارم تو ماشین...
ارسلان:نههه لباسام خراب میشهههه
دیانا:کفشرو در میارم میکنم تو کیونتا😐🔪
گمشو بلندم کن بزارم تو ماشینننن.........
"ادامه دارد"
۳۷.۹k
۰۱ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.