متن شخصی

متن شخصی ♡
وقتی توی جمع میشینم مادرم هی پوست لبشو میکنه خطو نشون میکشه تیکه کلامش اینه دختره بی تمدن تو نمیدونی اگر خانم فلانی یا آقای فلانی باهات شوخی کرد یا.ازت تعریف کرد نباید حاضر جوابی کنی ?
ماتورو اینجوری بزرگ کردیم ?توبه کی رفتی اخه ?
من واقعن حرفی ندارم بزنم 😐
خوب وقتی یکی توی جمع بهم میگه چقدر شیرینی نباید بگم شیرینی از خودتونه?
یا وقتی آقای فلانی میگه این حرف شما درست نیست من.نگم.اینجا سوتی دادیین شما ?ضایش نکنم ?
مادرم حساسه به نظرم ما دیگه از یه جایی به بعد بی خیال نظم خونه و خانواده میشیم
اون جوری رفتار میکنیم که راحت تریم
دیدگاه ها (۱)

و چشمانت با من گفتندکه فرداروز دیگری‌ستآنک چشمانی که خمیرمای...

هر زنی برای زیباتر شدن ؛باید یک مرد عاشق، داشته باشد .زن‌ها ...

فوق فوقش تو رفته ای من نشسته ام همینجا روی همین صندلی خاطره ...

.سرکلاس بودم که پیامش روی صفحه ی گوشی نقش بست!نیشم تا بناگوش...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱0

part ²⁸و چیزی که جلوش بود....جنازه بودجنازه‌ی بابام..و مامان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط