نمی دانم چرا اغلب خیال می کنند من انسان پرتحملی ام؟ هستم،
نمیدانم چرا اغلب خیال میکنند من انسان پرتحملیام؟ هستم، اما نه آنقدری که ديگران فکر میکنند. باصلابت به نظر میرسم اما درونم را کسی نمیشناسد. لابد اینطور دیده میشوم. شاید خودم را بد معرفی کردهام. انگار بیلبورد متحرکی هستم که اطلاعاتی ناقص و نامیزان را از دنیای درونم به بیرون مخابره میکند. بارها تاب و توانم را سنجیدهام. خرابم! ناپایدار و شکنندهام. اما آخرِ هر ماجرا وقیحانه زندهام و دوام آوردهام. بیآنکه بفهمم چطور. دوستانم تحسین میکنند. نمیدانم از چه میگویند. گاهی لذت میبرم. پنهان نمیکنم که این نظرات مطلوب است. بخاطر تحملم، گاهی از هر جانبی ستایش هم میشوم، دستشان درد نکند، اما آنها خبر ندارند که درونم آشوب است، میخواهم گریه کنم و پشت دامن کسی قایم شوم. آدمها نمیدانند که تا کجاها بیخبرند.
حس میکنم کسی مرا نمیشناسد. این نکته منشأ ناراحتیهایم بود. اما سنوسالم که بالاتر آمد، درک کردم که زندگی همین است. هیچکس، دیگری را نمیفهمد. مگر ما چقدر درون خود را برای مردم آشکار کردهایم؟ مگر دیگران چقدر وقت و حوصله دارند. هر چه بزرگتر میشوم بیشتر درک میکنم که موجود مهمی نیستم و انسان کلا مهم نیست. بگذریم.
- معین دهاز
حس میکنم کسی مرا نمیشناسد. این نکته منشأ ناراحتیهایم بود. اما سنوسالم که بالاتر آمد، درک کردم که زندگی همین است. هیچکس، دیگری را نمیفهمد. مگر ما چقدر درون خود را برای مردم آشکار کردهایم؟ مگر دیگران چقدر وقت و حوصله دارند. هر چه بزرگتر میشوم بیشتر درک میکنم که موجود مهمی نیستم و انسان کلا مهم نیست. بگذریم.
- معین دهاز
۱۶۲
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.