کاش اشک چشمهامان به درونمان میریخت

کاش اشکِ چشمهامان به درونِمان می‌ریخت،
تا از شدّت نبودن‌ها و رفتن‌ها در خودمان غرق شویم،
و کسی هم نباشد تا نجاتمان دهد...
دیدگاه ها (۳)

دردهای جسمی، فقط تنت را نمی کاهند. نه. از تو برج زهرمار می س...

معمولا در یک لحظه است که می فهمی از دست داده ای . در یک دم ،...

تمام شدن واقعه، شکست خوردن. دوم شدن. دورتر ایستادن، و تماشا ...

ما آدما خیلی وقتا داشته هامون رو جا می‌ذاریم، چون فکر می‌کنی...

در پایان هر داستانی از این دنیا، آدمی چاره‌ی آدمی‌ست. شک نکن...

#داستان_شبشبی مار بزرگی برای پیدا کردن غذا وارد دکان نجاری م...

گاهی توکل متوکل به هادی است . . .

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط